Abstract:
شکل نهایی فلسفهی اخلاق ایمانوئل کانت چگونه است؟ آیا همانطورکه شهرت دارد، نظام اخلاقی کانت نظامی خشک، سخت و انعطافناپذیر است و این فیلسوف آلمانی قرن هجدهم در مسیر سلوک اخلاقی، غایت و سعادت را کنار میگذارد؟ چگونه میتوان اصول اخلاقی کانت را در زندگی روزمره اجرا کرد؟ اینها پرسشهایی است که در این مقاله مطرح میشود و براساس تفسیر آلن وود از اخلاق کانت، پاسخهایی عرضه میشود که با نظر متداول درمورد اخلاق کانت تفاوت شایان توجهی دارد. تصویر دقیق اخلاق کانت باید با نگاه به کتاب مهجور مابعدالطبیعهی اخلاق ترسیم شود و غایت جایگاه مهمی در آن دارد. در مرحلهی عملی هم کانت فرمول دوم را ترجیح میدهد که در آن انسان غایت فی نفسه است و بهعکس تصور عمومی، راهحل اصلی کانت آزمون تعمیمپذیری و نتایج برآمده از فرمول قانون عام نیست. در همین راستا، عشق و علاقهی به نیکوکاری و کمک به دیگران نهتنها مانعی بر سر راه اخلاق نیست که کمکحال آن بهشمار میآید.
Machine summary:
اما آیا واقعا منظور کانت همان چیزی است که از ظاهر ایـن عبـارات بـه ذهـن متبـادر می شود؟ آیا کانت واقعا می خواهد فلسفه ی اخلاقی دست وپا کند که هیچ کاری به وضعیت دست و پای آدمیان ندارد و فقط جایگاه عقل آنان را در نظر می گیرد؟ آیا کانت آن طور کـه متفکری همانند شلر نقل می کند نظامی صوری ساخته اسـت کـه دردی از بشـر انضـمامی درمان نمی کند؟ ٢ آیا آن طور که افـرادی مثـل مـک اینتـایر (١٢٧-p١٢٥ ,١٩٩٨ ,Macintyer) و تیمرمن (٢٦١-p٢٥٨ ,٢٠٠٥ ,Timmermann) می گویند، نتیجه و فایده ی عمل جایگاه مهمی در نظام اخلاقی کانت ندارد؟ درمیان شارحان متأخر، افرادی نامدار و سرشناس همچون پیتون ، آلن وود، ریچارد هر، شلی کگان ، دیوید کامیسکی و توماس هیل هریک به نوعی با تفسیر قدیمی از اخلاق کانت مخالفت می کنند.
پیتون اقرار می کند که خود او هم تحت تأثیر قرائت مشهور قـرار داشته است ، اما در کتاب مشهور امر مطلق ، می گوید اکنون برایم واضح و روشن اسـت کـه کانت در نظام اخلاقی خود، به میل ، هدف و استعدادهای انسان کاملا نظر دارد و اگر کسی کتاب مهجور مابعدالطبیعه ی اخلاق را بررسی کند، نمونه های بسیاری برای اثبات این ادعـا پیدا می کند.
آری ، مثال هایی که او در این دو کتاب مـی آورد و بـه ویـژه چهـار مثـال مشهوری که او در بنیاد دوبار درباره ی آن ها بحث می کند، متضمن [نحوه ی ] کـاربرد قـانون اخلاقی محض بر طبیعت تجربی انسان هاست ؛ زیـرا ایـن مثـال هـا مسـتلزم آن اسـت کـه قاعده های (maxims) ما به عنوان قانون هایی (Laws) لحاظ شوند که به طبیعت انسانی تعلق دارند .