Abstract:
پس از جنگ 1967 و شکست اعراب از اسرائیل، روحیة انقلابی درمیان شاعران عرب، بهویژه فدوی طوقان، شعلهور شد. شعر او شعر قیام و انقلاب و مقاومت است. او هموطنانش را به همبستگی و پایداری و جانفشانی در راه وطن دعوت میکند. از آنجا که فدوی شاهد ویرانی و اشغال سرزمین خود بوده، اندوه فراوانی بر اشعار او غالب است؛ با این وجود، به آیندهای روشن امید دارد. طاهره صفارزاده نیز در ایران از سلاح برندة شعر علیه استبداد بهره میجوید و به دستگاه حکومت میتازد و اعلام میکند که زیر بار ظلم و ستم نخواهد رفت و مردم را به ایستادگی فرامیخواند. در این مقاله، با روش مقایسهای- تحلیلی، به بررسی مفاهیم و عناصر مشترک اشعار این دو شاعر انقلابی میپردازیم. مفاهیم شعری مشترک در اشعار این دو شاعر، چشمگیر است. وطنپرستی، دعوت به بیداری، آزادیخواهی، مقاومت، تقدیس شهادت و تعهد اجتماعی از مهمترین مضامین شعری این دوست. شعر این دو شاعر پارسی و تازی سرشار از سوزوگداز، عشق و دلدادگی، آزادی و استواری و امید به آیندهای روشن است؛ شعری برآمده از احساسی زخمدیده و دردکشیده که امید را در مردم زنده و آنان را از خواب غفلت بیدار میکند.
Machine summary:
اشـعار شـعراي فلسطيني دربارة رويدادها، رنج ها و مصائب کشورشان ، از آن هنگام کـه از چنگـال ترک ها به جهنم تحت الحمايگي افتادند و سپس تشکيل دولت يهود در سـال١٩٤٨، سه ويژگي عمده را آشکار ميکند: نخست ، چون اين شاعران در فلسـطين زنـدگي کردند و از نزديک شاهد تمام تهديـدها بودنـد، شـعر آنـان عواطـف ، احساسـات و واکنش اعراب فلسطين را، که مستقيماً در معرض ايـن وقـايع قـرار گرفتنـد، بيـان ميکند؛ دوم ، موضوع شعر آنهاست که به مسائل ويژة روز، مانند فروش زمين بـه يهودي ها و ماهيت رهبران وقت فلسطين اختصاص مييابـد.
براي مثال، در شعر «حمزه »، از زبان پسـرعمويش ، حمـزه ، در روز پـس از ويرانـي خانه اش، ميگويد: «قال لي حين التقينا ذات يوم/ و أنا أخبط فـي تيـه الهزيمـه / إصـمدي لا تضعفي يا ابنۀ عمي / هذه الارض التي تحصدها نار الجريمه / و التي تـنکمش اليوم بحزن وسکوت / هـذه الارض سـيبقي / قلبهـا المعـذور حيـاً لا يمـوت » (طوقان ٢٠٠٥: ٤٨٦) «روزي آنگاه که با هم ديـدار کـرديم / و در حـالي کـه در بيابـان شکسـت ره ميپيمودم ، گفت :/ اي دخترعمويم ، پايداري کن / اين سرزميني که آتش جنايـت آن را درو ميکند/ و سرزميني که امروز با اندوه و سـکوت در خـود فـرو مـيرود/ ايـن سرزمين باقي خواهد ماند/ قلب فريفته شده اش زنده است و نمي ميرد».