Abstract:
گفتگوی دریفوس، به عنوان یکی از بزرگترین پدیدارشناسان آمریکایی و سرل، به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان تحلیلی، تاریخی چهل ساله دارد. از نظر سرل پدیدارشناسی نابینا، سطحی و دچار خطاهای سیستماتیک است. همچنین از نظر وی مفهوم قصدیت غیربازنمودی به عنوان مرکز پدیدارشناسی دریفوس ناسازگار است. اما به باور ما دریفوس در معنایی که خود از قصدیت مدنظر دارد مفهومی سازگار از قصدیت غیربازنمودی ارائه می کند و همچنین به درستی نشان می دهد که سرل از اساس درک درستی از پدیدارشناسی ندارد. دریفوس با جدا کردن تفسیر پدیدارشناسانه از سرل و تفسیر وی به عنوان فیلسوف تحلیلی، سرل پدیدارشناس را به دلیل نادیده گرفتن قصدیت غیربازنمودی و سرل فیلسوف تحلیلی را به دلیل پذیرش علیت برای ساختار انتزاعی مورد انتقاد قرار می دهد. اما به باور ما معرفی قصدیت غیربازنمودی از سوی دریفوس به معنای آن نیست که وی توانسته است از دوگانه سوژه-ابژه عبور کند. نه دریفوس و نه سرل برخلاف ادعایشان نتوانسته اند راهی برای عبور از دوگانه سوژه-ابژه بیابند.
Dialogue between Dreyfus, as the biggest American commentator of Heidegger and Merleau- Ponty, and Searle, as one of the biggest analytic philosophers, started at the seventies. According to Searle, phenomenology is superficially and blind and has systematic errors. Additionally, in his view the concept of non-representational intention as center of Dreyfus’s phenomenology is inconsistent. But, in our opinion, Dreyfus introduces a consistent concept of non-representational intention, and proposes that Searle does not have a sound understanding of phenomenology. Dreyfus draws a distinction between two interpretations of Searle: Searle as phenomenologist and Searle as analytic philosopher. Dreyfus believes Searle’s approach as a phenomenologist is wrong because ignores non-representational intention; He also criticizes Searle’s approach as analytic philosopher because this approach accepts causality for an abstract structure. However, we believe that Dreyfus himself fails to go beyond the subject-object dualism. Moreover, we show in this paper that introducing non-representational intention is not sufficient for rejecting Descartes dualism.
Machine summary:
بخش دوم - نقد صورت بندي دريفوس از رويکرد سرل به بازنمايي و قصديت اما سرل مدعي است نه تنها دريفوس به طور کلي در محدوديت هاي روش پديدارشناسانه گرفتار است ؛ بلکه همين محدوديت ها سبب شده است تا سخن خود سرل را نيز از اساس اشتباه بفهمد و در نتيجه هيچ يک از نقدهاي دريفوس بر وي وارد نيست .
سرل به روشني معناي پديدارشناسانه و هستيشناسانه را براي آنچه از بازنمود مراد ميکند، انکار مينمايد و مدعي است همان محدوديت هاي روش پديدارشناسي اسباب فهم نادرست سخن او از سوي دريفوس را فراهم ميآورد.
»(٧٣ :٢٠٠٠ Searle) يک دليل ساده براي اين امر آن است که ما رفتار انسان هاي ديگر را نيز رفتاري قصدي به شمار ميآوريم ؛ درحاليکه پديدارشـناسي حالات ذهني آن ها اصلا برايمان ممکن نيست .
حال پرسش اين خواهد بود که آيا دريفوس ميتواند نوعي از رفتار انساني را معرفي نمايد که با وجود قصدي بودن ، محتوايي گزاره اي-بازنمودي نداشته باشد و تنها به گونه اي خودبه خودي توسط بدن زنده هدايت ميشود؟ سرل به روشني به اين پرسش پاسخ منفي ميدهد.
برخلاف آنچه سرل در نقد دريفوس ميآورد او پيش از اين در بسياري از کارهاي اصلياش از جمله در کتاب هاي قصديت ، اذهان ، مغزها و علم و بازيابي ذهن اشاره اي به پديدارهاي ذهني به مثابه اموري منطقي-کارکردي نکرده است ؛ بلکه برعکس در مورد امر ذهني به روشني تعابيري پديدارشناختي-هستيشناسانه دارد.