Abstract:
جایگاه شاهنامه در میان مردم و در سده اخیر تغیر بسیاری داشته است. این متن ادبی در دوره سلطنت پهلوی اول به عنوان پشتیبانی برای سیاست ناسیونالیسم باستانگرا به کار گرفته شد و از برخی ابیات میهن دوستانه آن در جهت ترویج حس وطنپرستی در میان مردم استفاده شد. در دوره پهلوی دوم نیز این متن مورد استفاده تبلیغاتی و نمایشی در جریان جشن های هنر و دوهزار و پانصد ساله و دیگر جشن ها و کارناوالها قرار گرفت. همین امر موجب شد گروهی از مردم که شناخت کاملی از مضامین شاهنامه نداشتند و این متن را به عنوان مروج سنت های پادشاهی می شناختند در برابر آن موضع گرفته و شاهنامه را نیز چون نظام شاهنشاهی و دیگر ادوات آن مطرود تلقی کنند. از سوی دیگر جایگزینی اندیشه های اسلاموطنی به جای ایران وطنی، موضع گیری برخی در برابر اندیشه های ملی گرایانه و نیز مهاجرت برخی شاهنامه پژوهان طراز اول در دهه شصت خورشیدی به برداشت های ناصواب طبقه عوام درباب شاهنامه دامن زد که در این جستار به شرح آن خواهیم پرداخت.
Shahnameh position experienced many ups and downs in last century among the people. During the Reza Shah this literary text used as a supporter for his nationalist policies. They took some of patriotically verses to promote a sense of nationalism among people. Aalso during the second Pahlavi Shahnameh used to showcase the grandeur of ancient Iran and its traditions for other countries and civilizations. Nearly can be said they took advantage of Shahnameh in all national celebrations and festivals. For this reason، people from the people that were not aware of the Shahnameh truth were away from the Shahnameh gradually. They also saw the Shahnameh as one of the royal Instruments and should be considered outcasts.
On the other hand، replacing rreligious ideas instead of nationalist ideas as well as migration of some eminent researchers of Shahnameh Led the literary text is more unkindly. In this study، we will discuss this issues.
Machine summary:
بررسی خاطرات و یادداشت های بازمانده از نخبگان آن روزگار و نیز برخی مشاوران فرهنگی و سیاسی رضاشاه ، نمایانگر پیوند محکم میان او و شاهنامه است ؛ کسانی چون محمدعلی فروغی، حسن تقی زاده ، ارباب کیخسرو شاهرخ ، ملک الشعرا بهار، محمود افشار یزدی، ارنست هرتسفلد و حتی خود شاه (برای نمونه ر.
در سال های شکل گیری انقلاب اسلامی و پس از پیروزی آن نیز از یک سو سلطنت ستیزی و شاه گریزی تودة مردم با عدم شناخت صحیح از شاهنامه پیوند خورد و این تصور به وجود آمد که شاهنامه نامۀ ستایش شاهان است و از دیگرسو خاطرة توجه خاص رضاشاه و باستان ستاییهای محمدرضاشاه و بهره گیریهایشان از شاهنامه ، این کتاب را در میان گروهی از انقلابیون و عوام ناآگاه برای سال ها مطرود کرد.
در ایام تعطیلی دانشگاه ها جمعی از استادان زبان و ادبیات فارسی به پشتوانۀ ستاد انقلاب فرهنگی به امر بازنگری و تألیف کتب دانشگاهی مشغول شدند (پورجوادی، ١٣٥٩: ٢)، برخی در تدوین سرفصل های تازة مربوط به هر رشته به خصوص علوم انسانی ، که بنا بود اسلامی شود، همکاری و جمعی نیز ایران را ترک کردند که از آن میان برخی نیز شاهنامه پژوهان نام آشنا بودند.
٧. این نگرش در سال های بعد نیز ادامه داشت ، به طوریکه اواخر دهۀ شصت ، در مجموعه برنامه هایی با نام «هویت » که از تلویزیون ملی ایران پخش میشد، جمعی اهل قلم که کارنامۀ پژوهشی پرباری داشتند، مورد هجمه قرار گرفتند؛ جلال متینی، ایرج افشار، محمدجعفر محجوب ، داریوش آشوری، داریوش شایگان ، پرویز ناتل خانلری، فریدون آدمیت ، محمد قزوینی، ابراهیم پورداوود، محمدعلی فروغی، عبدالحسین زرین کوب ، محمود دولت آبادی، هوشنگ گلشیری و برخی دیگر «شبه روشنفکران غرب زده »، «عناصر مرتبط با سازمان های جاسوسی رژیم صهیونیستی» و «ایدئولوگ های رژیم شاهنشاهی» معرفی شدند (ر.