Abstract:
خوانش های مختلفی از آثار و رساله های افلاطون و به ویژه نسبت آن ها با جمهور شده است. در این میان، رساله های مرد سیاسی و سوفسطایی از اهمیت خاصی برخوردار هستند. افلاطون در سوفسطایی می نویسد: «اگر فرصتی دست داد روزی دیگر فیلسوف را دقیق تر تماشا خواهیم کرد. اکنون بگذار به دنبال سوفسطایی بگردیم». این گزاره باعث شده که عده ای از شارحان افلاطون به دنبال اثر مفقود شده وی در باب «فیلسوف» باشند. اما آیا این گزاره به راستی به معنای آن است که افلاطون قصد رساله ای مستقل با نام «فیلسوف» داشته است، به ویژه از آن جهت که او پیش از این، مرد سیاسی را تالیف کرده بود؟ در این پژوهش، ضمن تبیین آرای مختلف شارحان افلاطون در خصوص نسبت مرد سیاسی و سوفسطایی، به این نکته پرداخته می شود که امکان منطقی تالیف رساله ای مستقل به نام «فیلسوف»، در کنار (و پس از) تالیف مرد سیاسی و سوفیست، منتفی بوده است؛ چرا که افلاطون با تالیف این دو هم پرسه، «فیلسوف» را نیز تعریف و تالیف کرده است و مولفه های شخصیتی فیلسوف را به ویژه با عطف توجه به کارویژه سیاسی او، برشمرده است. در این مقاله، با توسل به منطق درونی اندیشه افلاطون، برای این ادعا از وجوه مختلف، استدلال شده است.
There have been different readings of Plato’s works and treatises، especially in relation to “Republic”. Among them، treatises of this statesman and sophist are of special importance. Plato، in “Sophist”، writes that he would have a sufficient inquiry on “Philosopher” in a near future. This statement has led some researchers to look for Plato’s lost book on the “philosopher”. Does the statement really mean that he had in mind to write the book “Philosopher” especially considering the fact that he had written the “Statesman” before this? This paper، by focusing on the different readings، studies the relationship between “Sophist” and “Statesman”، and claims that writing of an independent treatise by Plato، under the name of “Philosopher” was not what he intended to do. In fact، by writing “Sophist” and “Statesman” he had characterized “Philosopher” to his readers. All the characteristics of the “Philosopher” are available in the previous treatises. This article drawing on the internal logic of Plato’s thought، this claim has been investigated from different perspectives.
Machine summary:
"از سویی دیگر به نظر میرسد افلاطون در طرح نظر خویش مبنی بر بینیازی جامعه راستین از قانون مدون، به دغدغه جامعه مبنی بر استبدادی بودن این نوع حکومت یا گرایش حاکم به سوی این ویژگی توجه داشته و لذا میگوید بیشتر مردم میگویند [بر فرض] حاکمی که میخواهد قانونی وضع کند یا بخواهد قانونی بهتر از قوانین سابق بیاورد «فقط در صورتی حق دارد قانون وضع کند که نخست جامعه را به درستی عقیده خویش معتقد سازد» (افلاطون، 1380: 1518)؛ و نیز در همین همپرسه وقتی طرف گفتگو (سقراط جوان) میگوید: «من معتقدم بدینسان سرانجام مفهوم هنر سیاست و مرد سیاسی را یافتم» بیگانه پاسخ میدهد که «معتقد بودن تو کافی نیست بلکه لازم است من نیز بتوانم در این اعتقاد با تو شریک شوم» (همان، 1492).
پرسشی را که افلاطون در آغاز سوفسطایی مطرح میکند که آیا سوفسطایی، فیلسوف و مرد سیاسی یک، دو یا سه چیزند، در واقع اندیشه خود در باب فیلسوف را هم بیان میدارد، زیرا در نظر وی این سه، نه یک چیز (چون جمع فلسفه با سفسطه ناممکن، اگر چه جمع هر یک از این دو با سومی ممکن است) و نه سه چیز، بلکه دو چیزند چون مرد سیاسی راستین همان صاحب دانش و هنر راستین است؛ همان فیلسوف است «چون آن یگانه دانش درست سیاست را فقط در میان عدهای بسیار قلیل و یا در یک تن میتوان یافت در حالی که دیگران مقلدانی هستند که بعضی از عهده تقلید بهتر در میآیند و برخی بدتر»."