Abstract:
تامین منافع ملّی همواره به عنوان اولویت و هدف اصلی سیاست خارجی به شمار می رود. از این جهت کشورها تلاش می کنند تا در محیط آنارشیک بین المللی از رهگذر دیپلماسی، مذاکره، بده و بستان، اتحاد و ائتلاف و بعضا جنگ، منافع ملی خود را برآورده سازند. بنابراین مقوله ی منافع ملی با عنصر جوهری قدرت واجد اهمیت بسیاری است. مقاله ی حاضر با آگاهی از این امر، ظرفیت سازی برای ارتقای منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را در حوزه های مختلف واجد اهمیت می داند. در این راستا برخورد منافع میان ایران و ایالات متحده بعد از انقلاب اسلامی در سال 1979 عرصه ای را به وجود آورد که طی آن نیروی سوم از فرصت، بهره ی تام برده و منوّیات خود را دنبال کرده است. از این رو نوشتار حاضر با تمرکز موضوعی بر روابط ایران و آمریکا در حوزه ی ژئوپلیتیکی افغانستان، ضمن استنتاج الگوهای مناسبات دو جانبه میان این دو کشور در این حوزه ژئوپلتیکی بر این اعتقاد است که چالش های فراروی ایالات متحده در افغانستان بعد از سال 2001 در کنار الزامات امنیتی افغانستان برای ایران، باعث شده است تا دو کشور در حوزه هایی مشخص واجد اهداف مشترک گردند. بدین لحاظ این حوزه ها می تواند به عنوان بستری نگریسته شود تا ایران از رهگذر چانه زنی مستقیم با ایالات متحده، ضمن بازگرداندن ثبات به افغانستان، بتواند همکاری در این حوزه را به سایر حوزه های مورد اختلاف تسرّی داده و از رهگذر آن منافع ملی کشور را بدون مداخله نیروی سوم ارتقاء بخشد.
Machine summary:
٢. براي درک ماهيت بي سرانجام سياست تکيه بر نيروي سوم درطول تاريخ روابط خارجي ايران بنگريد به (موسوي نيا، ١٣٨٧) سياست خارجي ايران بوده است اما به نظر مي رسد که در مواجهه با رويدادها و بحران هايي که ايران بسته به شرايط با آن روبه رو بوده ، تکيه بر نيروهاي سومي نظير روسيه و چين تبعات دوگانه اي براي ايران در پي داشته است ؛ از يک سو اين سياست باعث شده است تا تحرک و پويايي سياست گذاري ايران و در ادامه امکان گفتگو و چانه زني مستقيم و در عين حال مستقل با ايالات متحده از بين برود و از سوي ديگر اين نيروها با درک شرايط ايران برحسب منافع ملي خود تاکتيک هايي را برگزيده اند تا از رهگذر آن از هر دو سوي منازعه امتياز اخذ کنند.
نوشتار حاضر با درک اين معضل براي سياست خارجي کشور، بر اين اعتقاد است که با وجود آن که مخاصمات و هدف گيري هاي منافع ملي ايران توسط ايالات متحده همچنان تداوم دارد، اما اتخاذ راهبردهايي مبتني بر تدبير استراتژيک ، تأمل و برنامه ريزي دقيق ، درک فرصت ها و شناخت به موقع چالش هاي بين المللي که از دل آن ها ظرفيت ها وفرصت ها برمي آيد، مي توان مسيري را در پيش گرفت که در عين حفظ استقلال کشور منافع ملي را نيز ارتقاء بخشيد.