Abstract:
هر چند ممکن است تلاشهای جودیت باتلر در نمایاندن رنج و محنت زنان، شناسایی و شناساندن معنای هویت جنسیّتی در کنار تردیدهای موجود هویتی تنانه تازه بنماید، با اینحال پیشینهای بس دراز دارد. دردسر هویتی-جنسیّتی مورد توجّه وی آمیزهای از رویکردهای زبانشناختی-فلسفی مبتنی بر مفاهیم پراگماتیک زبان است که مستقیما برگرفته از فلسفه زبان مشهود در آرای جان آستین و جان سرل در باب کنش زبانی است. توجّه پساساختارگرایانه باتلر به هستی شناسی ونگاه معناشناختی او به کنش زبانی واجراگری حال و هوای فمینیسم فرانسوی دارد. توجّه مقاله حاضر به رویکرد کنش زبانی، اجراگری جنسیّتی باتلر و بررّسی پراگماتیک آن در پیگمالیون اثرجورج برنارد شاو میباشدوبیانگر دیدگاههای پیشرفته جورج برنارد شاو میباشد که یک زن بر خلاف تمام مصائب وارده میتواند همچنان موجودی قدردان باشد، قوی باشد، هویت مهجور خود را باز یابد، تغییر در شرایط را به سرعت تجربه کند، واستعداد وقابلیتهای خود را بنمایاند.
Clarifications on 'Gender Trouble', 'Performativity', and 'Speech Act' as examined in George Bernard Shaw's Pygmalion, through which sex inequalities experienced the Victorian age are revealed, can help the feminine identity better conceived as the most recent debates dating back to the last decades of the twentieth century. This research pragmatically focuses on Judith Butler's Gender Trouble theory and Eliza in Pygmalion. To Butler, whose theory of 'gender trouble' and 'performativity' is based on Austin and Searle's Speech Act Theory, the ignored and undermined feminine identity can practically revive. Butler, in favor of post-structuralism and under the influence of French feminism, views gender identity and performativity of gender in multiple disciplines such as, phenomenology, psychology, pragmatics and most evidently linguistics. The paper attempts to show the progressive views of George Bernard Shaw in that a woman can be strong and find her own identity; experience change in a short time and manage to adapt to the situation quickly.
Machine summary:
اما آنچه در حقيقت مراد اين مقاله است ، بررسي نمايشنامه پيگماليون ١ با ارجاع به نمود هاي پراگماتيک کنش زباني مستند به آراء آستين و خلف بحق او سرل با رويکردي فمينيستي به محنت جنسيت از ديدگاه جوديت باتلر٢مي باشد.
باتلر در باب اولين اثر جدي خود يعني محنت جنسيت : فمينيسم و وارونگي هويت ، که به اذعان او خوانشي است تلفيقي از جميع روشنفکران فرانسوي نظير استراوس ، فوکو، لکان ، ويتيگ ، و کريستوا که به اعتقاد باتلر حتي سراغ آثار يکديگر هم نمي رفته اند تاکيد دارد که اين اثر بر سنت انسان شناسانه آنگلو-آمريکايي مطالعات جنسيتي بنا شده است (باتلر ١٩٩٩، مقدمه ).
پس مکانيزم و شيوه ء اين ساختار چيست ؟ اگر فرض بر اين باشد که جنسيت را مي شود ساخت ، مي توان آن را به شيوه متفاوتي ساخت يا همين ساخت پذيري آن حاکي از نوعي جبر اجتماعي است که امکان جانشيني و دگرگوني را سلب مي کند؛ آيا «ساخت » بيانگر قوانين شخصي است که تفاوت هاي جنسيتي را بر محور اختلافات جنسي در سطح جهان سبب مي شود؟ باتلر همچنين مي پرسد که کجا و چگونه است که «جنسيت » سازي اتفاق مي افتد؟ درک ما از چنين ساختي که بشر را نمي تواند مقدم بر آن بشمارد چه خواهد بود؟ (باتلر١٩٩٩، ١١).