Abstract:
ادبیات از دیرباز مانند دیگر فعالیتهای فکری و معنوی انسان هدف و منظوری اجتماعی و فرهنگی داشته است. لذا به موازات تحوّلات جامعه، دستخوش دگرگونی گشته و آینۀ تمامنمای جامعۀ خویش بوده است. با مروری بر ادبیات ملل، میتوان نحوۀ تأثیرپذیری آن را از مقولههای جنسیت، زبان و فرهنگ مشاهده کرد. وجود تشابه و نقاط مشترک فراوان بین شعر فارسی و عربی، ضرورت تطبیق دیدگاه نقدیِ غذامی را بین دو ادبیات ایجاب کرده است. این پژوهش، که با روش توصیفی و تحلیلی صورت گرفته است، در تلاش است تا نقاط مشترک بین دو ادب را از زاویۀ دیگر بازگو کند. نتیجه اینکه، شعر عربی و فارسی از همان ابتدا عرصۀ جدال زیرساختهای زبانی مذکر و مؤنث بوده است. در دورۀ کلاسیک، زبان مذکر و نرینهمحور حاکم است و اگر معدود زنانی پای در عرصۀ شعر و شاعری گذاشتند، به ناچار و به اجبار فرهنگ و گفتمان شعری رایج آن زمان، زبانی مردانه داشتند. در دوران معاصر و با ارتباط شرق با غرب، آشنایی با جنبشهای آن و در نتیجه آزادی عمل بیشتر، بستر مناسب برای آگاهی زنان از وضع خویش فراهم آمد و در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نقش پررنگتری داشتند. با ورود زنان به عرصۀ شعر، زبان شعری در هر دو ادب، آن فخامت و مردانگی دوران کلاسیک خود را از دست داد و با پذیرش ویژگیهای زبانی زنانه، دچار نرمی، لطافت و انعطافپذیری بیشتری شد. نازک الملائکه و فروغ فرخزاد، از پایهگذران زیرساختهای زبانی زنانه در شعر بودند و با آگاهی کامل به ابراز احساسات زنانه در شعر میپرداختند.
الأدب کفن یؤدی دوره بطرق مختلفة فی حیاة الإنسان و له هدف و منظور اجتماعی و ثقافی ککل أعمال الفکریة و المعنویة آخر للإنسان. علی هذا، لایزال اصیب بالتحول مع التحولات التی تحدث فی المجتمع. بإستعانة دراسة آداب الأمم یمکن أن یشاهد تأثرها من مقولة الجنسیة واللغة والثقافة. تلزم مواقف المشترکة الکثیرة بین الأدبین الفارسی والعربی، ضرورة دراسة وتطبیق موقف غذامی النقدیة. یهدف هذا المقال الذی تم دراسته بالأسلوب التحلیلیة والتوصیفیة، أن یتذکر مرایا للالتقاء والارتقاء بین الأدبین من الموقف الأخری. تبین هذه الدراسة أن الشعر العربی والفارسی کانا ابتداء ساحة صراع الأنساق اللغویة المذکرة والمؤنثة و تتحکم الأنساق اللغویة المذکرة فی کلا الأدبین مدی خمسة عشر قرون تقریبا وفی هذه المرحلة الفحولیة، تکون لغة التأنیث حلقة مفقودة فی الشعر. و عندما ظهر عدد ضئیل من الشاعرات قلن شعرا مذکرا تحت هیمنة خطاب ذکوری کان سائدا فی الشعر. مع بدایة قرن العشرین و صلة الشرق بالغرب و تعرف بمکاتبه الأدبیة وحریة العمل، توفر خلفیة مناسبة لوعی المرأءة بمکانها وبالتالی مشارکتها أکثر فأکثر من قبل فی نشاطات الاجتماعیة والثقافیة. بسبب مشارکة المرأة فی شعر المعاصر و بالتالی غلبة الأنساق المؤنثة، تقلل من فخامة لغة الشعریة وتتجه نحو الأنوثة و اللیونة و تکون أکثر انفعالا من قبل. تعد نازک الملائکة و فروغ فرخزاد من موسسی أنساق الثقافیة المؤنثة فی الشعر و عبرتا واعیا عن أحاسیسهم الأنثویة.
Literature has got a social and cultural meaning as all human intellectual and spiritual activities do. The
literature of every nation has, therefore, always undergone a change in parallel with the vicissitudes of the
society and it accordingly has become the real symbol of the society.
There are many parallels and similarities between Arabic and Persian poetry, The need to implement a cash
position Ghzamy between literature is required. The study, which was conducted with analytical method Is
trying to tell other common points between the two letters from the angle.
This comparative study shows that Arabic and Persian poetries have from the outset been the arena of
conflict between male and female linguistic substructures. In the classical period, however, the patriarchal
and male language was predominant and the female language the missing longing of the poetry. And if, with
such cultural restrictions and the prevailing poetic language of the time, a few females tried to attempt
tackling poetry, they, consequently, had no way but writing poem in male language. Owing to having
relation with the West and consequently knowing its movements and obtaining more liberty, women of the
contemporary era found an opportunity to gain an understanding of their own situation and consequently
played a more indispensible role in the social and cultural activities. With the emergence of women in the
arena of poetry, the poetic language of Persian and Arabic literature lost its classical loftiness and patriarchy
and it in accordance with acquiring female linguistic features took a more conspicuous tinge of softness,
elegance and flexibility. Nazok Mlaekeh and Forough Farokhzad were the founders of female linguistic
substructures of poetry and therefore attempted consciously to express female emotions in poetry.