Abstract:
روایتشناسی دانشی است که موجب درک و بازگویی مسائل پیرامون زندگی
انسانها میشود و پیوندهای خاصی را میان رخدادها برقرار می کند . در
حقیقت، میتوان گفت چگونگی شکلگیری اجزای داستان، ساختار روایت را
به وجود میآورد. از این رو، شناخت ساختار روایی داستان یا شعر یکی از
مهمترین نکته ها در زمینة پژوهش است. با توجه به این که بسیاری ازغزل های
شهریار ساختار روایی قابل توجهی دارد و رخدادها با رعایت توالی زمانی
روایت می شوند؛ لذا در این پژوهش شگردهایی که شهریار برای ارائة اندیشة
خود بدان ها توجه کرده است، مورد بررسی قرار می گیرد . این بررسی نشان
می دهد شهریار از میان عناصر بنیادی روایت بیشتر به دو عنصر گفت وگو و
توصیف توجه کرده است و انتخاب زاویه دید سوم شخص ، دوم شخص و
اول شخص بر این عناصر تاثیر گذاشته است؛ بدین معنی که شهریار گاهی
بااطلاع از همه چیز ضمن روایت رخدادها، دربارة آنها قضاوت می کند؛ سپس
خود در مرکز حوادث قرار می گیرد و طرح و توطئة غزل ها پیرامون اتفاقاتی
می شود که برای شهریار روی داده است.
Machine summary:
این بررسی نشان میدهد شهریار از میان عناصر بنیادی روایت بیشتر به دو عنصر گفتوگو و توصیف توجه کرده است و انتخاب زاویه دید سوم شخص، دوم شخص و اول شخص بر این عناصر تأثیر گذاشته است؛ بدین معنی که شهریار گاهی بااطلاع از همه چیز ضمن روایت رخدادها، دربارة آنها قضاوت میکند؛ سپس خود در مرکز حوادث قرار میگیرد و طرح و توطئة غزلها پیرامون اتفاقاتی میشود که برای شهریار روی داده است.
نکتهای که در بررسی غزلهای شهریار به دست میآید، روایی بودن آنهاست، به این معنی که او اشعار خود را همانند داستان آغاز میکند و حوادثی که در اشعار خود میآورد از سلسله مراتب زمانی برخوردار است؛ با توجه به اینکه «هر روایت دو بخش دارد: یک داستان یا زنجیرة رخدادها به علاوه آنچه که میتوان موجودها نامید (شخصیتها و اجزای صحنه) و یک گفتمان؛ یعنی بیان، وسیلهای که به واسطه آن محتوا منتقل میشود» (آسابرگر، 1380: 50)؛ از این رو، بسیاری از غزلهای زیبای این شاعر پرآوازه ساختار روایی دارد؛ او نیز مانند بسیاری از شاعران و نویسندگان، برای بیان هدف و معنای مورد نظر خود روشها و شیوههای گوناگونی را برگزیده است.
شهریار نیز به کمک همین عناصر روایت، مفاهیم مورد نظر خود را به زیبایی در قالبهای متفاوت به تصویر کشیده است؛ اما آنچه در بررسی غــــزلهای شهریار به چشم میخورد، وفور شگردهایی چون توصیف و گفتوگو است؛ یعنی این شاعر پرآوازه برای روایت غزلهای خود به سراغ این دو عنصر رفته است و از آنها به منزلة جولانگاهی برای رساندن معنای خود به خواننده استفاده کرده است؛ زیرا با توجه به اینکه «مکالمات و گفتوگو، از سرشت خطی برخوردارند، کارکردی همچون روایت دارند (آسابرگر، 1380: 180).