Abstract:
عشق به عنوان ارزش ی راستین در نهاد انسان از آغاز زندگی با او عجین بوده
است. این عاطفه ی انسانی که حد و مرزی نمی شناسد، در آثار اصیل ملل
مختلف انعکاس یافته است . اما گرایش به عاطفه ی ع شق در ادبیات فارسی بنا
به مقتضیات اجتماعی و فرهنگی چشمگیرتر از آثار ادبی سایر ملل است .
شاعران فارسی زبان با زبان و بیان گونه گون در تمامی دوره های ادبی از عشق
و معشوق سخن رانده اند . در ادبیات معاصر نیز با وجود شرایط خاص
اجتماعی، شاعران از عاطفه ی عشق غافل نبوده اند.این مقاله شعرهای تغزلی
شهریار و نادرپور را مورد بررسی قرارداده است . دستاورد پژوهش حاکی از
این است که هر دو شاعر ازجوانی به سرودن شعر تغزلی پرداخته اند. شهریار به
واسطه ی شخصیت و اخلاق خاص خود که به طبقه ی متوسط و تا حدودی
مذهبی وابسته بود در کنار توصیف معشوق فردی و زمینی اخلاقیات را نیز مد
نظرداشته است ؛اما نادرپور که به طبقه ی اشرافی متعلق است و سفرهایی به
اروپا داشته پای از حوزه ی توصیف معشوق زمینی به صورت کلی به شیوه ی
شاعران سنتی فراتر گذاشته و به وصف اعضا و اندام معشوق در قالب کلماتی
عریان پرداخته است.
شهریار تحت تاثیر سنت عرفانی پس از طی مراحل عشق مجازی به سوی
عشق آسمانی روی آورد ؛ درحالی که نادرپور تا پایان عمر در چارچوب عشق
زمینی به سرایش اشعار تغزلی ادامه داد.گرایش های مذهبی و عرفانی
شهریارباعث نیامد تا وی در دوری از معشوق آرزوی مرگ کند . هرچند هر دو
شاعر زبانی عاطفی برای سرودن درون مایه های عاشقانه برگزیدند، شهریار هم
به عناصر زبان شعر غنایی توجه دارد و هم زبان محاوره ای؛ در حالی که
نادرپور با رعایت اصل سادگی به ترکیب سازی نیز روی آورده بود.
Machine summary:
با اغماض از مباحث لغوي در بارهي تغزل و غزل (قيس رازي،1372:151 ) و تفاوتهايي که ميان اين دو وجود دارد (ر ک: شميسا،1380: 51ـ58 )بايد گفت موضوعاتي چون: شرح حالات عاشق و معاملات او با معشوق و ويژگيهاي عشق،مهر و کين، قهر و لطف، درد و درمان، وصل و هجران، وفا و جفاي معشوق، ياس و نا اميدي، تنهايي و کام جويي و نمايش تالمات دروني و روحي از جمله موضوعهايي است که در حوزهي شعر تغزلي ميگنجد.
بدين ترتيب شعر تغزلي شعري است که شاعر در آن به وصف حالات عشق و عاشق و معشوق ميپردازد و در اين ميان تجربههاي فردي عاشق و معشوق در قالب شعر بيان ميشود.
عاشق شيدا و بي قرار و خسته از جدايي تا چند ميتواند صبر پيشه کند و گه گاهي در هواي بوسه و آغوش دست کم سخني به ميان نياورد؛ اما اين خواهشها در اشعار شهريار که همواره روحش تشنهي کمال و تجليات عارفانه بود بسيار نادر است: «لب» دهن بگشا و چندين تشنه کاممگداي عشقم و چون غنچه دامنغزل از هر لبي زيباست، امّا خدا را اي پري مپسند از آن لب به زرپيچيده، دولتمند از آن لب دلاويز افتد و دلبند از آن لب (ديوان: 98) شهريار در وصف معشوق فردي تجربيات و احساسات شخصي خويش را به کار ميگيرد.