Abstract:
عقد نکاح، طبق ماده 1133قانو ن مدنی در هر زمانی و بدون هیچ دلیلی توسط مرد با عمل حقوقی طلاق قابل انحلال است، و مرد میتواند، با تشریفات خاصی زن خود را طلاق دهد، بدون اینکه برای این کار نیاز به دلیلی داشته باشد ، در صورتی که در موارد خاصی قابل فسخ می باشد، یعنی چه مرد و چه زن، فقط در موارد خاص و احصاء شده در قانون می توانند، درخواست فسخ نکاح نمایند، لذا از این جهت که عقد نکاح بدون دلیل از طرف، طرفین قابل فسخ نیست یا به عبارتی اصولا قابل فسخ نیست، شبیه عقد لازم می باشد، ولی از این جهت که مرد در هر زمانی می تواند بدون دلیل هر چند از طریق عمل حقوقی دیگری غیر از فسخ، یعنی طلاق، عقد نکاح را به هم بزند، ولی زن فقط در موارد خاصی میتواند درخواست طلاق نماید، شبیه عقودی هست که نسبت به یک نفر لازم و نسبت به طرف دیگر جایز می باشد، که با توجه به اینکه برای لازم یا جایز دانستن یک عقد مهم امکان انحلال بدون دلیل آن با هر عمل حقوقی می باشد، طبق ظاهر قانون مدنی این عقد نسبت به مرد جایز و نسبت به زن لازم میباشد.
Machine summary:
که آنچه با طبیعت این عقد سازگار است ، نیز لزوم می باشد، اما با توجه به مبنای تقسیم عقد به لازم و جایز که بر اساس میزان دوام و بقای عقد می باشد، و در واقع با توجه امکان یا عدم امکان بر هم زدن عقد، با اراده یکی از طرفین عقد، بدون دلیل ، عقد را به لازم و جایز تقسیم می کنند ، اینکه عقد نکاح را نسبت به هر دو طرف لازم بدانیم ، جای تامل است ، لذا سوالی که پیش می آید این است ، که وضعیت حقوقی عقد نکاح از حیث بقا چگونه است ، آیا واقعا باید این عقد را لازم بدانیم یا جایز، برای رسیدن به یک پاسخ صحیح می بایست ، موارد انحلال ارادی عقد نکاح بررسی گردد، که با توجه به تعریف عقد لازم و جایز ، و مبنای این تقسیم بندی و موارد انحلال عقود مخصوصا عقد نکاح ، فرضی که به نظر میرسد، این است که عقد نکاح نسبت به مرد جایز و نسبت به زن لازم است ، که برای رسیدن به این منظور، این مقاله در دو مبحث و هر مبحث در دو گفتار به این مهم میپردازد.