Abstract:
هدف اصلی این مقاله حرکت بر ریل تحولات جامعه شناسی سیاسی جدید ، چرخش پسامدرن وسپس استفاده از مقولات هویت و نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، جهت تحلیل انقلاب اسلامی ایران می باشد.در این راستا ابتدابه نقصان نظریه های انقلاب درتببین دلایل پیروزی انقلاب های گوناگون و دلیل نقص آنها اشاره ای شده و سپس سعی گردیده است ، الگویی در زمینه نظریه های انقلاب ارائه گردد که دارای قابلیت توضیحی بالاتری برای پاسخگویی به سوالات و ابهامات مطرح در انقلاب باشد.در پژوهش حاضرجهت رسیدن به این الگو ، به ترکیب مباحث مربوط به هویت و گفتمان پرداخته شده و از این منظردلایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحلیل گردیده است.ازآن جایی که درجامعه شناسی سیاسی جدید،گفتمانها آیینه ی تمام نمایی برای بازنمایی ستیزودگرگونی هویت ها می باشنددرآستانه سال 1357 گفتمان انقلاب اسلامی ایران توانست با برجسته سازی هویت اسلامی وافزودن دالهای انقلابی به آن ، موجبات به حاشیه رفتن گفتمان های رقیب و هویت های ناشی از آنها را پدیدآورد.
The main purpose of this article was to move on the course of new political sociological developments, postmodern turn and then to use categories of identity through discourse theory of Laclau and Mouffe to analyse the Islamic revolution in Iran. In this regard, the shortcomings and the reasons for the shortcomings of revolutionary theories in explaining the success of various revolutions have been pointed out, and then an attempt has been made to provide a model in the field of revolutionary theories to have a higher explanatory power to answer questions and to remove ambiguities. In the present study in order to achieve this model, the issues related to identity and discourse have been combined and from this perspective the reasons for the victory of the Islamic revolution of Iran have been analyzed. Since in the new political sociology, discourses are the mirrors for the representation of conflict and transformation in identities, on the eve of 1979, the discourse of the Islamic revolution of Iran was able to marginalize all other discourses by emphasizing on Islamic identity and revolutionary signs.
Machine summary:
در پاسخ به اين پرسش فرضيه اصلي مقاله آن است که بـا توجه به تغييرپارادايمي که در جامعه شناسي سياسي جديـد رخ داده ؛ نظريـه تحليـل گفتمـان لاکلا و موفه بر بستر جامعه شناسي سياسي جديد و از منظر هويت ؛ ظرفيت ها و توانـاييهـاي بيشتري براي تحليل پديده انقلاب اسلامي ايران نسبت به ساير نظريه ها خواهـد داشـت .
در ضمن در گفتمان انقلاب اسلامي؛ اسلام ناب محمدي (که همان قرائت امام خمينـي از اسـلام سياسي فقاهتي ميباشد) دال مرکزي بوده و اين دال در آستانه انقلاب توانست باجذب سـاير دال هاي شناور و مفصل بندي ساير مفاهيم مورد مقبوليت قرار گرفته و يک هويت انقلابي را در جامعه ي ايران به وجود بياورد.
در پاسخ به اين پرسش فرضيه اصلي مقاله آن است که با توجه به تغيير پارادايمي کـه در جامعـه شناسـي سياسي جديد رخ داده ؛ نظريه تحليل گفتمان لاکلا و موفه بر بستر جامعه شناسي سياسي جديـد و از منظر هويت ؛ ظرفيت ها و تواناييهاي بيشتري براي تحليل پديده انقلاب اسلامي ايران خواهد داشت .
در ضمن در گفتمان انقلاب اسلامي؛ اسلام ناب محمدي (که همان قرائت امام خميني از اسلام سياسي فقاهتي ميباشد) دال مرکزي بوده و اين دال توانست با جذب ساير دال هاي شناور و مفصل بندي ساير مفاهيم مورد مقبوليت قرار گرفته و يک هويت انقلابي را در جامعـه ي ايـران به وجود بياورد.