Abstract:
بهره بردن از قصه و حکایت برای بیان مفاهیم بلند عرفانی از دیرباز مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده است. روایت با تاریح بشری آغاز میشود و بافت فرهنگی هیچ ملتی بدون روایت نیست. نظرگاه ساختاری به آثار ادبی بهسبب بررسی عناصر درونمتنی و کشف الگوی پیوند آنها، زمینههای دریافت شایستهتر از ماهیت ادبیات را فراهم میآورد و با ارائۀ شگردهای خلق آثار برتر ادبی میتوان به گسترش الگوهای پردازش آثار ادبی کمک کرد. مسئله و هدف اصلی این مقاله بررسی و واکاوی حکایت «نوشروان و دیوانه» از مصیبتنامهی عطار ـ یکی از آثار روایتمحور کلاسیک فارسی ـ با نگاهی ساختارگرایانه است تا با تحلیل روشمندِ تقابلها و تضادهای موجود در متن، امکان خوانش نوینی از داستان و زوایای فکری عطار فراهم گردد. تحقیق حاضر با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی و شیوۀ استقرایی پرداخته شده است. دستاوردهای پژوهش نشان میدهد در این حکایت، عطار از مؤلفههای طرح و پیرنگ، جایگاه راوی و زاویۀ دید بهگونهای استفاده کرده که مجموعهای از مفاهیم معرفتی، اجتماعی و اخلاقی به بهترین وجه تشریح شده و در فرایند ارتباطگیری مخاطب با متن تولیدی اختلالی پدید نیامده است.
Stories and folktales have been used by poets and writers to express mystical concepts. Narrative begins with human history and no nation's culture exists without narrative. A structural analysis of the literary works via analyzing the within-text elements and their interconncetion can reveal their literatry features. This study aims to analyze the folktale of "Nooshravan and the crazy" in Mosibat Nameh written by Attar – one of the classic narrative-based works in Persian literature – through the structural perspective in order to render a novel reading of the story by analyzing the contrasts in the text. The study employs the descriptive-analytical and deductive methods. The findings show that in this folktale, Attar has used plot, theme, narrator's stance, and point of view in a way to convey epistemological, social, and moral concepts so that the reader would not have any interactional problem with the text.
Machine summary:
تحليل و بررسي مؤلفه هاي روايي طرح و پيرنگ ، راوي و زاويۀ ديد در حکايت «نوشروان و ديوانه » از مصيبت نامه ي عطار نيشابوري با رويکرد به آراي ژنت و باختين آمنه باطاني ١، بتول فخراسلام * ٢، مهدي نوروز٣، فرزاد عباسي ٤ (دريافت : ١٣٩٨/١١/١٠ پذيرش : ١٣٩٩/٣/٢١) چکيده بهره بردن از قصه و حکايت براي بيان مفاهيم بلند عرفاني از ديرباز مورد توجه شاعران و نويسندگان بوده است .
دستاوردهاي پژوهش نشان ميدهد در اين حکايت ، عطار از مؤلفه هاي طرح و پيرنگ ، جايگاه راوي و زاويۀ ديد به گونه اي استفاده کرده که مجموعه اي از مفاهيم معرفتي، اجتماعي و اخلاقي به بهترين وجه تشريح شده و در فرايند ارتباط گيري مخاطب با متن توليدي اختلالي پديد نيامده است .
هدف اصلي مقالۀ پيش رو پاسخ گويي به اين پرسش هاست : ـ کاربست آراي روايت شناسان ساختارگرا همچون ژنت چه وجه يا وجوهي از ظرفيت هاي روايت شناختي مصيبت نامه را آشکار ميسازد؟ ـ تحليل روايت شناختي حکايت «نوشروان و ديوانه » چه تأثيري در اثبات روحيۀ مردم - گرايي و تعاليخواهي عطار در دو سطح شخصي و گروهي دارد؟ فرضيۀ تحقيق اين است که شاعر از ترفندهاي گوناگون ادبي و غيرادبي، به ويژه تکنيک هاي روايي متنوع ، جهت نيل به مقاصد خود سود برده که در اين بين ، ايجاد انگيزه هاي تعاليخواهي و کمال طلبي در مخابان عام و خاص برجستگي و نمود خاص تري دارد.