Abstract:
این مطالعه کیفی، با هدف فهم فرایند شکلگیری تجربه حاشیه نشینی در محلات حاشیه نشین شهر اهواز به انجام رسیده است. جمعیت شهری اهواز بر مبنای سرشماری1395 بالغ بر 1184788 نفر است که از این تعداد نزدیک به 400 هزار نفر در سیزده محله حاشیه نشین زندگی میکنند. روش مورد استفاده در این پژوهش، نظریه داده بنیاد به عنوان یکی از روشهای اصلی پژوهش کیفی است. دادههای این پژوهش از طریق مصاحبه عمیق و شیوه نمونهگیری هدفمند - نظری با چهل و دو نفر از ذینفعان مرتبط با حاشیه نشینی گردآوری و جهت تحلیل دادهها از پنج شیوه کدگذاری باز و تشخیص مفاهیم، توسعه مفاهیم در جهت ابعاد و ویژگیها، تحلیل دادهها برای زمینه، وارد نمودن فرایند به تحلیل و یکپارچه سازی مقولات استفاده گردید. بعد از کدگذاری، نه مقوله اصلی از دادهها پدیدار شد که هر یک از مقولهها بهصورت کامل با استناد به متن مصاحبهها مورد تحلیل قرار گرفتهاند. پاردایم ظهوریافته شامل سه بعد شرایط، کنش- تعاملها و پیامدها است که بر مبنای نتایج پژوهش در بعد شرایط شامل (رخدادهای پربسامد اقلیمی، تجربه مستقیم جنگ، رونق نفتی، ابرمداخلات اصلاحات ارضی و سرکوب عشایر، فرصتهای محدود تحرک روستایی) و در بعد کنش–تعامل (شهرخواهی آرمان گرایانه، مهاجرت به مثابه گریز از بن بن بست)، و در بعد پیامدها (اسکان شهری نامطلوب، اشتغال در اقتصاد غیررسمی) است که حول یک مقوله هسته به نام (مهاجرت امیدوارانه، تقلای زندگی بهتر) شکل گرفته اند
This qualitative study was conducted to understand the process of forming a slum experience in the suburbs of Ahvaz. The urban population of Ahvaz according to the Census of 1395 is 118,4788, out of which nearly 400,000 live in thirteen slums. Of course, these neighborhoods have different facilities, some of which are similar to other non-suburban areas. The method used in this research is the theory of data base as one of the main methods of qualitative research. The data of this study were collected through in-depth interviews and theoretical purposeful sampling with forty-two stakeholders related to marginalization and to analyze data from five open coding and conceptualization methods, developing concepts in dimensions and Attributes, data analysis was used to contextualize, incorporate the process into the analysis and integration of categories. After coding, nine main categories of data emerged, each of which was thoroughly analyzed using the text of the interviews. The emerging paradigm consists of three dimensions of conditions, action-interactions, and outcomes, which are based on the results of conditions research (high-frequency climatic events, direct experience of war, oil boom, land reform and nomad suppression, limited mobility opportunities, and rural mobility). In the dimension of action-interaction (idealistic urbanism, migration as a way out of deadlock), and in the consequences around a core category Are formed.
Machine summary:
اسکان بخش قابل توجهي از اين جمعيت بدون برنامه و در حاشيه ساير شهرها انجام شد و يکي از زمينه هاي مرتبط با شکل گيري و در بعضي مناطق و محلات ، گسترش حاشيه نشيني شده است .
مطالعه حاضر با مدنظر قرار دادن حاشيه نشينان و مطلعين مرتبط با حاشيه نشيني در شهر اهواز (با محوريت کنشگران حاشيه نشين ) و تمرکز بر تجربه حاشيه نشيني به عنوان واقعيتي که توسط همه ذينفعان ساخت و ساز ميشود به دنبال اين بوده است که با استفاده از رويکرد تفسيري و روش شناسي کيفي پژوهش (روش نظريه داده بنياد) ضمن واکاوي تجربه حاشيه نشيني نشان دهد شکل گيري محلات حاشيه نشين اطراف اهواز چگونه رخ داده و مبتني بر چه شرايط و زمينه هايي بوده است .
در اين مطالعه که به روش پيمايشي و کتابخانه اي انجام شد نتايج نشان ميدهد: از دلايل بسيار مهم حاشيه نشيني در شهر تبريز ميتوان به بيکاري، درآمد کم ، اجاره مسکن و مهاجرت گسترده از محيط هاي شهري کوچک و روستاهاي استان اشاره کرد که ناشي از عوامل اقتصادي و دافعه ي اجتماعي و فرهنگي در محل سکونت قبلي بوده است .
بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد که در سه دهه اخير پژوهش هاي فراواني در زمينه حاشيه نشيني و اسکان غيررسمي در ايران و جهان با هدف تبيين علل شکل گيري و همچنين پيامدهاي اين پديده بر زندگي ساکنان صورت پذيرفته است .