Abstract:
هدف پژوهش حاضر تبیین نسبت انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی است. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بوده و نتایج نشان داد که انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی مفهوم عامتری است. نظام جمهوری اسلامی، پایگاه انقلاب میباشد، اما انقلاب اسلامی محدود به آن نیست. چرا که انقلاب خواستهای الهی است که اگرچه مردم ایران و جمهوری اسلامی آن را تحقق بخشیدند، ولی قرار نیست در این ساختارها محدود بماند. انقلاب اسلامی جریان حقی است که به راه افتاده و جدا شدن ملت ایران و جمهوری اسلامی از این جریان و خارج شدن از این مسیر ممکن است سرعت حرکت این جریان را کاهش بدهد، اما نمیتواند به طور کلی مانع این حرکت شود. از یکسو آموزههای شیعی انقلاب اسلامی بهمثابه یک منبع معرفتی برای جمهوری اسلامی عمل میکند و از سوی دیگر جمهوری اسلامی کفِ خواستههای انقلاب اسلامی است.
The purpose of the present study is to explain the relation between the Islamic revolution and the Islamic republic. The method of study is descriptive analysis and the results showed that the Islamic revolution is a more generic concept than the Islamic republic. The Islamic republic government is a basis for the Islamic revolution but it is not confined to that because revolution is a divine demand that although was substantiated by the Iranian people and the Islamic republic, it is supposed to remain restricted in these structures. Islamic revolution is a right movement that was initiated but if the nation of Iran and the Islamic republic separates from this movement or exits this path it can never totally prevent this movement although it may decrease its speed. On the one hand, Shi’ite instructions of the Islamic revolution are as an insightful source for the Islamic republic, and on the other hand, Islamic republic is the least demanded by the Islamic revolution.
Machine summary:
یا اینکه یکی بر تمام افراد دیگری صدق میکند، اما دیگری تمام قلمرو اولی را در بر نمیگیرد، بلکه بعضی از آن را در بر میگیرد که در این صورت نسبت میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی عموم و خصوص مطلق است.
نکته مهمی که در نگاه آیندهنگرانه نسبت به انقلاب اسلامی و بهتبع آن جمهوری اسلامی مطرح میگردد، این است که برای رسیدن به نقطهی مطلوب که همان تمدن نوین اسلامی باشد، از چه پشتوانه فکری و فلسفی بهره گرفته میشود؟ در پاسخ میتوان گفت که «حکمت متعالیه» به عنوان مشرب فلسفی انقلاب اسلامی نقش مهمی را ایفا میکند و به عنوان یکی از ساحتهای بنیانهای نظری انقلاب اسلامی در کنارِ اخلاق سیاسی و فقه سیاسی قرار میگیرد و از آنجایی که هر کنشی با یک بینشی همراه است، حکمت متعالیه لایههای نظری حرکت امام خمینی را فراهم آورده و تأسیس جمهوری اسلامی نگاهی صرفاً فقهی نیست، بلکه از طریق حرکت جوهری که یکی از ابتکارات ملاصدرا است، در بُعد هستیشناسی، جهان را یکپارچه در جهش و حرکت میبیند.
بنابراین، آبشخور فلسفی انقلاب اسلامی ایران که توسط امام خمینی از یک جهانبینی به عرصهی عمل سیاسی منجر شد، فلسفه صدرایی است که امام خمینی در گفتگو با حسنین هیکل مصری که از ایشان سوال میکند کدام شخصیت جز پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و کدام کتاب غیر از قرآن بر شما اثرگذار بوده است، به صراحت میفرمایند: «احتیاج به تأمل دارد.
تفکر دوم معتقد بود، انقلاب اسلامی، جلوهای از اسلام ناب محمدی(ص) است که با رهبری مرجعیت عام جهان تشیع یعنی امام خمینی، رژیم طاغوت را سرنگون کرد و جمهوری اسلامی را در ایران بنیان گذارد.