Abstract:
سفرنامه ها حاوی اطلاعات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، دینی، مذهبی و تاریخی هستند که
به وضوح می توان بازتاب ایدئولوژی نظام قدرت را در آنها یافت. هدف از این پژوهش،
بررسی کارکرد نظام قدرت در سفرنامة اصفهان، نصف جهان است که بر مبنای الگوی
تحلیلی فرکلاف و در سه مرحلة توصیف، تفسیر و تبیین انجام می شود. یافته ها نشان
می دهد که بسیاری از نشانه های زبانی، متناسب با کلا نگفتمان ناسیونالیسم باستان گرایانه
به کار رفته و در خدمت آن است. بسامد و شیوة کاربرد برخی از ویژگی های زبانی نیز
متاثر از ژانر اثر است. در این اثر، هدایت به عنوان نویسندة دانای کل در کانون مرکزی
روایت قرار دارد و بسیاری از ارز ش های رابطه ای و بیانی و نحوة کاربرد آنها را از جایگاه
قدرت خویش مدیریت می کند. نتیجه اینکه با استفاده از الگوی تحلیلی فرکلاف، می توان
لایه های پنهانی از متن و روابط ناپیدایی را روشن ساخت که درک عمیق تر متن را به
دنبال دارد و با حرکت از جزء(توصیف) به کل(تبیین) می توان به تحلیلی اجتماعی از متن
دست یافت.
Machine summary:
اين مقاله سعي در يافتن پاسخي براي پرسش هاي زير است : ١-آيا مي توان ردپايي از نظام قدرت در شکلگيري زبان اين اثر يافت ؟ ٢- کلان گفتمان سفرنامه هدايت چيست و عوامل اجتماعي موثر در پديد آمدن آن چيست ؟ ٣- هدايت ، بيشــتر از کداميک از ابزار زباني براي انتقال مفاهيم مورد نظر خود اســتفاده کرده است ؟ پيشينۀ پژوهش تحليل انتقادي گفتمان از جمله رويکردهايي است که بسيار مورد توجه ناقدان ادبي قرار گرفته اســت و ايشــان متون زيادي را از اين ديدگاه بررسي و تحليل کرده اند؛ از جمله مي توان به اين موارد اشــاره کرد: «تحليل انتقادي گفتمان داستان مرگ بونصر مشکان بر اساس رويکرد نورمن فرکلاف » نوشتۀ ناصري و ديگران (١٣٩٤)، «بررسي تقابل حقيقت و واقعيت در تاريخ بيهقي بر مبناي تحليل گفتمان »، نوشتۀ حسين پناهي (١٣٩٠)، «تحليل انتقادي گفتمان صوفيانه » پژوهش شــده توســط فقيه ملک مرزبان و فردوسي (١٣٩٣) و «روند بازنمايي هويت خودي و درگيري در تاريخ بيهقي » نوشتۀ بيات و يوسفي (١٣٩٤).
کلان گفتمان موجود در سفرنامۀ اصفهان ، نصف جهان ، «ناسيوناليســم باستان گرايانه » و صادق هدايت در دوران پادشاهي رضاشاه به شــدت طرفدار آن است ؛ «ناسيوناليستي که مبتني بر يکدست سازي آمرانۀ مليت ها و قوم ها، باســتان گرايي ، تأکيد بر نژاد آريايي ، تأکيد بر زبان فارســي و از اين قبيل اســت » (بهيان ، ١٣٩٤: ٨٣).