Abstract:
در میان یلان سیستان، زال برخلاف سام و رستم، یکسره از کردارهای رزمی در نبردگاه بهدور است. او در میانۀ آن دو جهانپهلوان، نه در نبردگاه که در پیکرۀ داستانی نو و دیگرسان، اژدهایی را میاوژند و فراوانی را به ایرانشهر ارزانی می-دارد. در این جستار با خوانشی تازه از داستان زال در چهارچوب نقد اسطورهای و به شیوۀ توصیف و بازکاوی و با هدف فرادید نهادن انگارهای دیگر دربارۀ بنمایۀ اسطورهای پیوند زال با رودابه، تنکمایگی دستان در رزم و جهانپهلوانی بررسی شده است. آنچه از این بررسی چونان انگارهای به دست آمده این است که زال در روند دگرگونی اسطوره به حماسه، کردار اژدهااوژنی ژرفساخت یا کهنالگوی نخستینۀ خود را در ستیز با اژدهای مادینهاوبار، به گونۀ پیوند با رودابه، دختر مهراب اژدهانژاد، به ارث بردهاست. پهلوان با شکست مهراب اژدهانژاد که نمادینهای از باروری را در چنبرۀ فرمان خود دارد، مایۀ رهایی رودابه و پدیدآمدن نیرویی فراوانیبخش همچون رستم میشود تا با واگذارشدن جهان-پهلوانی به تهمتن، یکسره پاسدار ایرانشهر در برابر تازشهای افراسیاب اژدهانژاد شود. بر بنیاد انگارهای، چنین مینماید که نشانههایی از اسطورۀ ایزد مهر در شخصیت مهراب بازتافته است.
zal is always distinct from sam and rostam regarding his special heroic actions. he killing dragons and brings wealth to iranshahr from a different and new narrative point of storytelling. the degradation of zal in the world champion’s battle had been discussed and is pointed out that zal in the process of turning myth to epics, the underlying structure related to the act of dragon slaying, or his primary archetype in battles with femiciding dragons, about the alliance with rodabeh, daughter of mehrab a descendant of dragons, who has a symbol of fertility in his domain, becomes the reason for redemption of rodabeh and also the birth of a power like rostam, so that with the world championship being transferred to rostam, he becomes the guardian of iranshahr against the attacks of afrasiab, who is descent of dragons. purism demonstrates that, there are signs of, mehr-izad myth in mehrab’s character.
Machine summary:
آنچه اين انگاره را سامان ميدهد، ايـن است که کوشش زال براي شکست مهـراب کـابلي و فراچنـگ آوردن رودابـه و ايسـتادگي مهراب کابلي -که نژاد از اژدهايان دارد- در برابر چنين پيوندي، بازنمود نبـرد بـا پتيـارهاي ميتواند بود که همچون اژدهايان سرتاسر اسطورة ملي، مادينه اي همچون گاو يـا دختـر را به بند درکشيده است و از برونشدگي، زايش و بـاروري بازداشـته .
در اين جستار، بر پايۀ نقد اسطورهاي داستان و در نگاهي نو نشان داده ميشود کـه زال نمودي از پهلوانان اژدهاکش اسطورة ملي است که با کشتن اژدها (مهراب)، رودابـۀ گرفتـار در بند او را که نماد باروري و زمينۀ پديدآمدن فراواني يعني رستم است ، رهايي ميبخشد.
در داستان زال و رودابه ، با پذيرش اين نکته که مهراب، نژاد از اژدهايي کهن دارد و در گزارشي ديگرگون شده، مادينه اي چون رودابه را گرفتار کرده است ، پرسشي که پديد ميآيد اين است که چرا گزارندگان داستان، نامي برگرفته از شخصيت و اسطورة اورمزدي مهر را به اين اژدها دادهاند و در بنيان، پيوند ميان اژدهاي کابلي و مهرايزد چيست ؟ در پاسخ بدين پرسش در انگارهاي ميتوان چنين پنداشت که مهراب نيز همچون زال، شخصيتي است چندوجهي.
بر روي هم ، آنچه در اينجا چونان انگارهاي ميتواند زمينۀ پژوهشي ژرف و استوار گردد، اين است که شايد در داستان زال و رودابه ، اژدهانژادي مهراب و نام رازآلود وي، بخش هايي از اسطورة اژدهاکشي پهلوان و گاوکشي مهر را به هم درآميخته است .