Abstract:
علیرغم اختلافات میان دو علم کلام و عرفان، میان آنها رابطه نیز برقرار است. میتوان این رابطه را در افرادی همچون مولوی که در هر دو حوزه علمی سرآمد بوده، بررسی کرد. وی قبل از دیدار با شمس، متکلم و فقیه صاحب رأی بوده و پس از آن عارفی واصل شده است. هرچند در آثار وی رنگ عرفان در تبیین دیدگاههایش غلبه دارد، یعنی عرفان و عنصر عشق نزد مولانا جایگاهی والاتر از سایر امور دارد، اما واقعیت آن است که در آثار وی در کنار مباحث عرفانی، مباحث کلامی نیز دیده میشود. این موضوع یکی از دلایلی است که موجب شده است خوانندگان در آثار مولانا تناقضگویی بیابند؛ در حالی که با دقت در آثار جلالالدین درمییابیم که وی به برخی از امور از منظرهای گوناگون نگریسته است. در نوشتههای او اعتقادات کلامی بر برخی ابعاد عرفانش تأثیر داشته و از سوی دیگر عرفان نیز بر اعتقاداتش مؤثر بوده است. البته در مجموع تأثیر عرفان را بسیار پررنگتر مییابیم. در این پژوهش میکوشیم از طریق روش کتابخانهای ارتباط میان کلام و عرفان نزد مولانا را بررسی کنیم.
Despite the differences between theology and mysticism, there is a relationship between them. This relationship can be examined in individuals like Rumi who has excelled in both fields of science. Before meeting with Shams, he was a theologian and jurist, and since then he became a prominent mystic. Although in his works, mysticism has prevailed in explaining his views and also mysticism and love have a high status, in addition to mystical issues, theological matters are seen in his works. This is one of the reasons why readers find contradictions in Rumi's works, while carefully looking at his writings, we recognize that he looked at some things from different perspectives. Therein, theological beliefs have influenced some aspects of his mysticism and on the other hand, mysticism has also influenced his beliefs. Of course, in general, we find the effect of mysticism much more vivid. In this research, using the library method, we try to study the relationship between theology and mysticism in Rumi's view.
Machine summary:
آيا ميتوان قائل بود که مولانا در آثارش به تناقص گويي دچار شده است ؟ هدف از اين پژوهش ، واکاوي نسبت ميان عرفان و کلام در آثار مولانـا جلال الـدين بلخـي در دو اثر مهم او، يعني مثنوي معنوي و غزليات شمس ، است .
اما نگاه عده اي ديگر به قول عرفاني «عرفان وراي عقل است » چنين است کـه تجـارب عرفـاني به هيچ وجه منطق گريز نيست و نميتوان از اين نوع تجارب ، تناقض منطقـي اسـتخراج کـرد؛ زيـرا تناقض در ميان دو موجود متناهي مانند ديوار و انسان برقرار است ، بدين ترتيب که اين دو شيء، هم غير هم هستند و هم در خارج بـا هـم يکسـان نيسـتند؛ امـا وقتـي دربـاره امـر نامتنـاهي همچـون باريتعالي بحث ميکنيم ، نبايد قواعد امور متناهي را بر او جاري کنـيم ؛ زيـرا هـر سـاحتي قواعـد خاص خود را ميطلبد و به عبارت ديگـر امـر نامتنـاهي از حيـث نامتنـاهيبودنش از امـر متنـاهي متمايز است ؛ از حيث اينکه خالق آن اسـت و تجلـي آن محسـوب مي شـود؛ امـا دوبـاره بـه دليـل نامتناهيبودنش عين همه است .