Abstract:
سرنوشت نفوس ناقصه (کودکان، دیوانگان و ابلهان) از چالشبرانگیزترین مباحث معاد است که از دیرباز ذهن فلاسفه را به خود مشغول داشته است؛ زیرا هر جوابی که به این مسئله داده شود، با مشکلات خاص خود مواجه است. اگر برای این نفوس قائل به معاد شویم، آنگاه تبیین نحوه ثواب و عقابِ این نفوس دشوار است و اگر معاد این نفوس را نفی کنیم، آنگاه هم با برخی تصریحات دینی ناسازگار است و هم با برخی آراء فلسفی که این نفوس را صاحب نفس مجرد میدانند. هدف این مقاله، بررسی دیدگاه ابن سینا در مورد سرنوشت این نفوس است. هرچند ابن سینا معنای دقیق و گستره مفهوم «نفوس ناقصه» را روشن نساخته است، اما به صراحت در کتابهای متعددش به این بحث ورود نموده است و معتقد است که معاد همگانی بوده و نفوس ناقصه را هم شامل میشود. مبانی انسانشناسی شیخ، این دیدگاه او را پشتیبانی میکنند. اما در باب کیفیت حشر و جایگاه این نفوس در آخرت، کلمات ابن سینا مذبذب است؛ گاه موافقِ کسانی است که معتقدند این نفوس پس از مرگ به افلاک میپیوندند، گاه سرنوشت نفوس ناقصه را به رحمت واسعه الهی ارجاع میدهد، گاه نفوس ناقصه را در گروه سعادتمندان قرار میدهد، گاه این نفوس را نه اهل سعادت میداند و نه اهل شقاوت، و گاهی مفهوم نفوس ناقصه را تعمیم داده و در تلفیق با نگاه خوشبینانهاش به مسئله نجات، اکثر انسانها را ذیل این مفهوم قرار میدهد.
The fate of the deficient souls (children, dunces and insane persons) is one the most challengeable issues of the resurrection (ma'ad) that from a long time ago has occupied the philosophers’ mind because every answer to this subject confronts special problems. If we believe that these souls have the resurrection (ma'ad) then it is difficult to explain how these souls have the reward and punishment and if we negate the resurrection (ma'ad) of these souls then it is inconsistent with some other religious declarations (formal statements) and also with some philosophical opinions that believe these souls are the owner of the incorporeal soul. The aim of this research is to study Avicenna’s opinions about the fate of these souls. Although Avicenna has not clarified the accurate and broad meaning of the deficient souls but explicitly has discussed this subject in his several books and believes that the resurrection (ma'ad) is for all people and includes the deficient souls. The principles of Avicenna’s anthropology strengthen this opinion. But concerning the quality (characteristic) of the resurrection and positions of these souls in the Last Day (Akhirah), Avicenna’s words are double-minded. Sometimes he agrees to those who believe that these souls join to heavens (al-aflak), sometimes he refers the fate of the deficient souls to the vast divine mercy, sometimes he places the deficient souls in the group of the prosperous, sometimes he believes these souls will not be assigned either to bliss or damnation and sometimes he generalizes the concept of the deficient souls and ‘the synthesis of his optimistic vision and the problem of salvation he situates majority of people within this concept.
Machine summary:
پ) جایگاه و سرنوشت نفوس ناقصه در رساله سعادت شیخ در رساله «فی السعادة و الحجج العشرة علی أنّ النفس الإنسانیّة جوهر» که در ضمن رسائل ابن سینا چاپ شده است، در فصلی تحت عنوان «القول فی أحوال النفس عند مفارقتها» ضمن بیان این مطلب که علما و حکما در مورد بقا یا عدم بقای نفوس هیولانی ـکه هیچ صورتی از صور معقوله را که به واسطه آن به مرتبه عقل بالفعل میرسند، ادراک ننمودهاندـ اختلافنظر دارند، اشاره میکند که اسکندر افرودیسی منکر بقای نفوس ناقصه بوده و ثامسطیوس بر خلاف او معتقد بوده است که قوه عاقلۀ نفوس ناقصه بعد از فساد بدن باقی میماند و تأکید میکند که سخن درست و مختار ما نیز همین قول اخیر است.
ابن سینا در کتاب مبدأ و معاد نیز همین نظر را مطرح میکند و ضمن بحث درباره سرنوشت نفوس جاهله تصریح میکند که نفوس جاهلهای که هیچ شوقی به معقولات برای ایشان حاصل نشده است، هنگام مفارقت از بدن باقی خواهند ماند؛ زیرا هر نفس ناطقهای غیر فانی است (همو، 1363: 114).
برای مثال در رساله سعادت تصریح دارد: «اما در مورد سرنوشت نفوسی که فقط معقولات اولی را ادراک نمودهاند، اما هیچ ادراکی به جایگاه عقاید و معقولات غیر اولی ندارند، حال ایشان هنگام مفارقت از بدن همانند حال نفوس کودکان است و به همین خاطر گفته شده است که اکثر اهل بهشت بله هستند» (همو، 1400: 273ـ274).