Abstract:
نظریههای طرحشده در کیهانشناسی نوین، ازجمله مسائل مهم در رابطه علم و دین و فلسفه است. برخلاف مدلهای استاندارد مهبانگ که به نظر شماری از اندیشمندان توافق قابلملاحظهای با عقاید پایه دینی مانند آفرینش الهی و حدوث زمانی جهان دارد، شماری از مدلهای کوانتومی آن دستاویزی برای مخالفت با خداگرایی و آفرینشباوری قرار گرفته است. از اینگونه است «مدل بیمرزی هاوکینگ ـ هارتل» که میکوشد در عین پذیرش تناهی جهان؛ با نفی تکینگی آغازین و زمان صفر مطرح در مدل استاندارد، کرانمندی آن را نفی و به این وسیله وجود خدا و نقش بیبدیل او در آفرینش را مردود اعلام کند. مقاله پیشرو بر آن است تا به روش کتابخانهای ـ توصیفی نظریه یادشده را معرفی و سپس به روش عقلی ـ تحلیلی، بهویژه با تکیه بر حکمت متعالیه، آن را مورد سنجش قرار داده، مبانی و نتایج فلسفی و الهیاتیاش را آشکار سازد. ماحصل تحقیق این است که مدل یادشده فاقد استانداردهای لازم علمی و پشتوانههای تجربی و نظری است. افزون بر آن، بر فرض درستی اصل نظریه، بر هیچیک از نتایج فلسفی و الهیاتی موردنظر هاوکینگ دلالت نداشته و برداشتهای صورتگرفته، همه ناشی از ضعف بنمایههای فلسفی و فاقد استواری لازم است.
One of the important issues in the relationship between science, religion and philosophy is the theories proposed in modern cosmology. Unlike the standard Big Bang models, which some scholars believe are considerably in agreement with basic religious beliefs such as the Divine creation and the temporal contingence of the world, a number of its quantum models have been used as evidence to oppose theism and creationism. The "Hawking-Hartel boundaryless model" accepts the finiteness of the world; but at the meantime, it denies its limitedness by negation of initial singularity and the zero time presented in the standard model and thereby rejects the existence of God and His irreplaceable role in creation. Using a descriptive-library research method, this article will introduce the aforementioned theory and will rationally-analytically evaluate it, relying on the transcendental wisdom; and reveal its philosophical and theological foundations and results. The outcome is that the mentioned model lacks necessary scientific standards and empirical and theoretical supports. In addition, if we assume the theory is correct, it does not indicate any of Hawking‟s philosophical and theological results, and all of its deductions are a result of its weak philosophical foundations and do not have the necessary stability.
Machine summary:
در ابتدا شماري از دانشمندان گمان ميبردند كه چنين تصويري از جهان، برآيند پيشفرضهاي پشتيبان مدل انفجار بزرگ است؛ تا آنکه در دهه هفتاد، راجر پنرُز و استفن هاوكينگ اثبات كردند كه با توجه به نظريه نسبيت عام و انبساط كنوني عالم، بدون لحاظ کردن آن پيشفرضها جهانِ گذشته ميبايست بسيار متراكمتر از جهان فعلي بوده و تكينگي انفجار بزرگ، امري اجتنابناپذير است (لايتمن و براور، 1990، ص 39).
ازجمله نسبيت عام و کيهانشناسي مهبانگ، در رابطه با زمان صفر، هنگامه تحقق مهبانگ و اندکي پس از آن يعني تا زمان پلانک (34ـ10 ثانيه پس از مهبانگ)، ناتوان از توضيح است؛ زيرا چگالي جرم در اين مقطع چنان زياد بوده که رياضيات نسبيت عام کلاسيک براي توصيف آنها کافي نبوده (اشپتزر، 1399، ص 35) و به بيان هاوکينگ در اين نقطه نظريه عام اينشتين شکست خورده و براساس آن نميتوان روشن کرد که جهان چگونه آغاز شده است.
هاوکينگ از اين مطلب به مسئلهاي الهياتي رهنمون شده و نتيجه ميگيرد که برايناساس ديگر نميتوان پرسيد قبل از مهبانگ چه بوده است؛ زيرا اساساً پيشينه و قبل و مقدمي بر اين رخداد بزرگ، وجود نداشته و اگر انفجار بزرگ را آغاز زمان بخوانيم، کاربردي متفاوت از آن اراده کردهايم (هاوکينگ، 1383، ص 23ـ25).
چنانکه گذشت متأسفانه درک و دريافت هاوکينگ از رابطه عليت چيزي افزون بر علل معده تعاقبي و زماني نيست و اين مسئله برداشتهاي فلسفي و الهياتي ناصوابي را در پي دارد که يکي از آنها پنداشت عدم امکان وجود خدا و فاعليت او در صورت نفي تکينگي و آغازمندي زمان است.