Abstract:
تحلیل انتقادی معارف، زمینه تنقیح و تعالی آنها را فراهم میکند. کمتر معرفتی میتوان یافت که موفق به اخذ اتفاق و تحصیل اجماع شده باشد. هر معرفتی کموبیش مخالفان و منتقدانی دارد. تفکر فلسفی نیز همواره مخالفان متعدد، با انگیزههای متفاوت و روشهای متنوع رویاروی خویش دیده است. جریان اخباریگری یکی از آنهاست که اگرچه هیچوقت به جریان غالب در حوزه تفکر شیعی تبدیل نشد، اما رگههایی از این نوع تفکر همواره در این فضا وجود داشته است. ملامحمدامین استرآبادی که از ارکان تفکر اخباری است، در بخشی از «الفواید المدنیه» به نقد آرای حکما همت گماشته و با رویکردی درونی و مصداقی سعی در نقد و ابطال اندیشههای حکمی نموده است. در این مقاله به روشی تحلیلی مصداقی نقدهای او را در محک سنجش، ارزیابی و داوری قرار دادهایم.
The critical analysis of teachings prepares the ground for their examination and elevation. Few teachings can be found that succeeded in obtaining a consensus and bringing about an agreement. Any teaching has, more or less, some opponents and critics. The philosophical thought has had numerous opponents with a variety of motivations and methods. The traditionalist group is one of them. Although this thought never turned into the dominant stream in the Shiite thought, there has been a taint of it in that sphere. Mulla Muhammad Amin Astarabadi, one of the pillars of traditionalism, reviews the opinions of philosophers in one section of his al-Fawa’id al Madaniyya, and uses an internal and referential approach to review and falsify the philosophical thoughts. In this article, we use an analytical-referential method to evaluate and judge his reviews.
Machine summary:
داوری و تحقیق در این نزاع و نقد استرآبادی در مواجهه با عقل و فلسفه امروز نیز در برخی کتب و مقالات مشاهده میشود: «جایگاه عقل در اندیشه ملامحمدامین استرآبادی» (رضوانی، 1389)؛ «اخباریگری بهمثابه روش اجتهادی» (علیپور، 1385)؛ «عقل از دیدگاه اخباریان شیعه» (شریفی، 1383) و «سیر اندیشه اخباری در مذهب تشیع» (ذکاوتی، 1370) از این جمله است.
ایشان این تبیین حکمی را حاصل وهم و شبههای دانسته که برای حکما پیش آمده است؛ آنگاه خود با فرق نهادن میان اتصال و انفصال به دفع شبهه پرداخته و چنین پاسخ داده است که وصول امری آنی است؛ زیرا حاصل انقطاع و تمام شدن حرکت اول است و این انقطاع را میتوان آنی بهشمار آورد، اما مفارقت و انفصال امری آنی نبوده، بلکه امری زمانی است؛ زیرا مفارقت با حرکت حاصل میشود و آنچه با حرکت همراه باشد، امری زمانی است (همان).
پس عمده اختلاف ایشان در این موضع با حکما در این است که آیا تخلل سکون میانه دو حرکت واجب است یا نه؟ و آیا خروج از ابتدا و مفارقت از مبدأ نیز مانند وصول به منتهی امری دفعی است که در «آن» رخ میدهد یا حقیقتی تدریجی است و در زمان واقع میشود؟ قبل از تحلیل نقد استرآبادی خوب است تقریری اجمالی از حرکت در حکمت ارائه کنیم.
مگر حس در سایر ادارکات همه مراتب محسوس خود را دریافته است که قادر به درک همه حدود حرکت و سکون باشد؟ آیا حس قادر به تمایر میان همه مراتب رنگها و بوها و مزهها شده است؟ این نحوه برداشت در برخی موارد دیگر نیز مانند استلزام دو محال نسبت به هم مشاهده میشود (استرآبادی، 1426ق، ص472).