Abstract:
رای پاسخ به این پرسش که آیا دین عامه میتواند عاملی برای تغییر وضع موجود باشد یا تنها به کار حفظ آن میآید، به سراغ واعظان شاخص و عامهپسند دوره پهلوی دوم رفتهایم و نسبت عمل و کلام آنها را با مساله «عدالت اجتماعی» مطالعه کردهایم. محمدتقی فلسفی، احمد کافی و حسینعلی راشد، به عنوان موردهای مطالعه انتخاب شدهاند و به کمک تحلیل محتوای منابر، نسبت منظومه کلامی آنها با عدالت اجتماعی بررسی شده است. بر مبنای این مطالعه، نسبت واعظان با عدالت اجتماعی در این دوران شامل دو جریان اصلی است. در رویکرد نخست، عدالت اجتماعی اساسا مساله محوری نیست و در حاشیه«خلوصگرایی و هویتگرایی» است. در رویکرد دوم، عدالت اجتماعی به عنوان روح دین عامه و مبنای اخلاقی شدن جامعه مطرح میشود. در میان واعظان شاخص، نمایندگان آن گروه اول هم به لحاظ تعداد و هم میزان برخورداری از نفوذ اجتماعی، توفیق بیشتری کسب کردند. رویکرد «هویتگرا» و «خلوصگرا»، در نهایت توانست به کمک ترکیبی از «منبر» و فعالیت اجتماعی در قالب «نهادسازی» به حاملان اجتماعی مشخصی در میان بازاریان و حاشیهنشینهای مهاجر شهری پیوند بخورند که یکی بیم از دست رفتن «خلوص» و دیگری در جستجوی «پناهگاه»، دغدغه هویت داشتند. این جریان وعظ، اگرچه دغدغه نخستش عدالت اجتماعی نبود، اما توانست از دین عامه بستری بسازد که با گرم شدن فضای انقلاب، طبقه متوسط مذهبی و فرودست شهری،با «توسل» و «پناه» بردن به یک رهبر کاریزماتیک مذهبی، به یکدیر متصل شده و در قالب توده های مردم به دیگر جریانهای انقلابی بپیوندند.
This study focuses on the relationship between popular religion, and social movements. To answer the question of whether popular religion can be a potential stimulant for changing the status quo or only to maintain it, we focused on the popular religious preachers of the second Pahlavi period. The relationship between their actions and words with the issue of "social justice" has been analyzed. the relationship includes two main currents: In the first approach, social justice is not essentially a central issue, and is marginalized by the issue of "purity and identity." In the second approach, social justice is the spirit of popular religion and the moral basis of its religious community. What is important is that among the popular and prominent preachers, the representatives of that first group were more successful both in terms of the number of representatives and the extent of their social influence. The "identity-oriented" and "pure-minded" approaches were finally able, with the help of "religious sermon" and social activity, to connect to specific social strata among the religious traditional middle class and immigrant residents of poor areas of the city. One feared the loss of "purity" and the other was in the search for "shelter" and both concerned with identity. Although this sermon was not based on political preaching, and its primary concern was not "social justice," it was able to stimulate the masses to join a revolution, to take refuge in a charismatic religious-political leader and to seek in him the lost identity and purity.
Machine summary:
همزماني اين دو رويداد، اين پرسش را بار ديگر به ميدان ميآورد که نسبت ميان دين عامه ، با مسئلۀ اجتماعي مانند فقر و نابرابري چيست و آيا دين عامه ، ميتواند انگيزه ، عامل يا بستري براي تغيير وضع موجود عامۀ مردم باشد؟ براي کساني که به مطالعه ريشه ها و فرايند رخ دادن تغييرات و تحولات اجتماعي؛ مانند جنبش ها و انقلاب هاي فراگير علاقه مند هستند، مفاهيمي مانند «عامه »، «مردم »، مفاهيمي محوري و البته مسئله ساز است .
پرسش اينجاست که در گفتار واعظان شاخص و عامه پسند و مؤثر اين دوران ، مسئلۀ اجتماعي به طور عام و عدالت اجتماعي به طور خاص چه جايگاهي دارد و کلام و عمل واعظان ، برآمده از چه رويکردي نسبت به گرفتاريها و رنج هاي روزمره عامۀ مردم است ؟ گرفتاريها رنج هايي که ميتواند مبنايي براي ميل به تغيبر در ميان عامۀ مردم باشد.
مسئلۀ عدالت اجتماعي، فقر و نابرابري تنها در مواقعي در وعظ هاي فلسفي ديده ميشود که او در حال پاسخ گفتن به «ديگري»هايي مشخص است که «خلوص » از دست رفته در دين عامه ، را تهديد ميکنند؛ چراکه مسئله محوري فلسفي، از ميان رفتن يک «خلوص » از دست رفته در گذشته با تغييراتي در شيوة مصرف فرهنگي مردم ، نوع دينداري، شيوه تحصيلات و تشکيل خانواده و به طور کلي، تغيير در سبک زندگي سنتي-مذهبي است .