Abstract:
یکی از درون مایههای بنیادی و گستردهی شعر و ادب صوفیه، مسالهی تقابل عقل و عشق است. این تقابل به عنوان یک مضمون هزار ساله همواره در جریان اندیشهی شاعران ما حضور داشته و در شاهکارهای بزرگ ادب ما مانند دیوان شمس تبریز و دیوان حافظ زیباترین تصویرهای این اندیشه را به گونههای مختلف میتوان دید، گذشته از آنچه در ادب غیر منظوم صوفیه در این باب نوشته شده مانند کتاب معیار الصدق فی مصداق العشق اثر نجم دایه یا رشف النصایح الامانیه و کشف الفضایح الیونانیه که رسالههای جداگانه یی در این باب هستند. تاثیرپذیری حافظ از شاعران و نویسندگان پیش از خود موضوعی است که بسیار به آن پرداخته شده، یکی از نویسندگان موثر بر اندیشه و شعر حافظ نجم رازی است که آراء او را به صورت مستقیم و غیر مستقیم در شعر حافظ مشاهده میکنیم. بر این اساس، در این مقاله سعی داریم دیدگاه نجم رازی و حافظ را در مسالهی تقابل عقل و عشق بررسی و وجوه اشتراک و اختلاف آن را مشخص کنیم.
Machine summary:
نظر منفی عارفان نسبت به عقل و فلسفه و برعکس آن نگاه خوش بینانهی آنها به عشق و محبت در اصل از مکتب عقیدتی و نظری آنها سرچشمه میگیرد، زیرا اصل و اساس عرفان در عشق است؛ شیخ نجم الدین رازی معروف به دایه عارف قرن هفتم هجری که مهم ترین اثرش کتاب مرصاد العباد است علاوه به اشاراتی که در همین کتاب و آثار دیگرش مانند منارات السائرین و مرموزات اسدی به مسألهی تقابل عقل و عشق دارد، رساله یی نیز به نام عشق و عقل یا معیار الصدق فی مصداق العشق دارد که در آن به صورت مستقل به مسألهی عقل و عشق پرداخته و به پرسشهای یکی از دوستان یا مریدانش پاسخ داده است، حافظ شیرازی نیز مانند بسیاری از عرفای شاعر در سیر تکاملی انسانی بر شهپر عشق مینشیند و عقل را مانع حرکت و پرواز سالک میداند و عقل و عشق را در نیروی متضاد و در مقابل هم قرار میدهد.
(همان: 46) لازم به ذکر است که در ادبیات عرفانی ما گاه عقل ارزش والایی مییابد، مانند این بیت مولانا که در آن عقل، نفس را به بند میکشد: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (مولوی، 1387، دفتر 4،1984-5) برای پاسخ به این تناقض که چرا گاهی عقل مورد ستایش و گاهی مورد نکوهش عرفا است باید یادآوری کرد که عارفان فلسفه ستیز ارزش عقل و خردورزی را در جای خود حفظ کرده اند و سخن آنها این است که عقل باید حد و مرتبه و حیطهی خویش را بشناسد و اگرچه در قلمروهای دیگر و در مراحل اولیهی سیر و سلوک میتواند راهنما باشد اما در کوی عشق نابیناست و در برابر سلطان عشق باید سر تعظیم فرود آورد: «عرفا به صورت کلی عقل و خرد آدمی را نفی نمیکنند بلکه آن را واجد مراتبی میدانند و برای هر مرحله حدود و ثغوری قائل اند، کار عقل از دیدگاه عرفا شناخت حقیقت و تشخیص راستی از ناراستی است و در هر مرتبه مادام که در همان حدود و جهات حرکت میکند نه تنها مذموم نیست بلکه از لوازم ضروری حیات آدمی است.