Abstract:
فرمهای فضایی بهصورت کلی ناشی از فرایندهای فضایی شکلدهنده آنها است. شکلگیری بنیانهای توسعه نامتوازن متأثر از بیعدالتی فضایی بهعنوان فرم فضایی غالب کشورهای در حال توسعه نتیجه فرایندهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آنها در طی زمان است. بیتردید مهمترین هدف سازماندهی و مدیریت سیاسی فضا در هر کشوری، در وهله نخست ارائه بهینه خدمات به حداکثر شهروندان و استفاده حداکثری از قابلیتها و فرصتهای ملی در جهت رفاه و توسعه فضای جغرافیایی است. با توجه به الزامات عصر جدید و پیچیدگیهای آن، ضرورت توجه به عدالت فضایی در نهادینه شدن مدیریت بهینه سیاسی فضا بهعنوان یکی از الزامات کشورداری است. مقاله حاضر با روش توصیفی و تحلیلی در پی تبیین نقش عدالت فضایی بهعنوان شاخصی اثرگذار و پویا در راستای ارزیابی عملکرد سیستم حکمرانی بهعنوان موتور محرکه اصلی اداره امور کشور است. واقعیت این است که تا به یک اجماع کلی در خصوص ارزیابی حکمرانی سامان سیاسی فضایی حاصل نشود، نمیتوان درصدد الگوسازی حکمرانی بهینه سیاسی فضا اقدام کرد. بر همین مبنا عدالت فضایی/ جغرافیایی بهعنوان سنگ محک معتبری برای ارزیابی بهینه مدیریت سیاسی فضا به حساب میآید.
Spatial forms are generally the result of the spatial processes that shape them. The formation of the foundations of unbalanced development affected by spatial injustice as the dominant spatial form of developing countries is the result of their social, political, cultural and economic processes over time. Undoubtedly, the most important goal of organizing and managing the political space in any country is, in the first place, to provide optimal services to the maximum number of citizens and to make maximum use of national capabilities and opportunities for the welfare and development of geographical space. Given the requirements of the new age and its complexities, the need to pay attention to spatial justice in The institutionalization of optimal political management of space is one of the requirements of governance. The present article seeks to explain the role of spatial justice as an effective and dynamic indicator in order to evaluate the performance of the governance system as the main driving force of the country's affairs with a descriptive and analytical method. The fact is that until there is a general consensus on the evaluation of the governance of the spatial political order, we can not try to model the optimal political governance of the space. Accordingly, spatial / geographical justice is considered as a valid benchmark for the optimal evaluation of the political management of space.
Machine summary:
عدالت فضايي نقطه تلاقي فضا و عـدالت اجتمـاعي اسـت کـه بـه جنبـه هـاي فضـايي يـا جغرافيايي عدالت اشاره دارد و توزيع عادلانه و منصفانه منابع و فرصت هاي باارزش در فضـاي جغرافيايي به عنوان زيستگاه جامعه را شامل ميشود که مي تواند هم به عنوان يک خروجي و هم به عنوان فرايند در نظر گرفته شود، به عنوان الگوهاي جغرافيايي يا توزيعي که عادلانه يا ناعادلانه هستند، به عنوان فرايندهايي که اين خروجي ها را توليد مي کند(٢٠٠٨٤,Soja).
در کل اعتقاد بـر اين است کـه بـا پذيـرش شرايط اجتماعي، اقتصادي، محيطي جامعه و طرح آن ها در عدالت فضايي ميتوان ظرفيتي را بـراي اتحـاد جنبش هاي عـدالت خـواهي تحـت يـک چتـر مشـترک ارائـه کـرده و در آينـده بـه برنامه ريـزان و سياسـت گـذاران در خلـق جوامع عادلانه تر و پايدار، کمک کرد (داداش پور و ديگـران ،١٣٩٤: ٧٧).
با توجه به شاخص هاي اعـلام شـده بـراي مـديريت سياسـي بهينـه فضـا (مشارکت ، حاکميت قـانون ، شـفافيت ، پاسـخگويي، عـدالت ، اثربخشـي و کـارايي) و نيـز مهم ترين وظايف حکومت در قبال جامعه فراهم نمودن زمينه مشارکت در امور مربـوط بـه اداره کشور است ؛ با توجه به آنچه گفته شد، اگر به عدالت و بي عـدالتي فضـايي بـه عنـوان خروجي نظام سياست گذاري و حکمراني نگريسته شود ميتوان آن را به عنوان سنگ محـک ارزيابي موفقيت يا عدم موفقيت شيوه حکمراني محسوب کرد.