Abstract:
چکیده؛ حاکمیت تجلی حکومت وبزرگترین عملکرد آن و به معنی عالیترین اقتداردردولت است، که ممکن است دریک فرد (پادشاه) ویا درمجمعی ازافراد (مثلاپارلمان) تجلی یابد.) اهمیت) روش این پژوهش، توصیفی_ تحلیلی است که با بهرگیری ازمنابع، اسناد وابزارکتابخانهای وهم چنین براساس روش اسپریگنز انجام گرفته است (روش) سوالی که مطرح است این است که حدود حاکمیت ملی دراندیشه اسلامی با رویکرد فلسفه سیاسی شامل چه حوزههای میشود؟ (سوال اصلی) حدود حاکمیت ملی درحوزه قانون گذاری، اجراء ونظارت است (فرضیه) اقتضای بینش اسلامی این است که کل هستی را مخلوق خدای متعال وملک تکوینی وحقیقی اوبدانیم. اگربپذیریم که همه چیز- ازجمله خود انسان – ملک حقیقی خدای متعال است وخداوند مالک حقیقی هرچیزی است که نشانی ازهستی دارد وربّ تکوینی وتشریعی هموست، درنتیجه باید بپذیریم که هرگونه تصرفی درجهان هستی، باید مسبوق به اذن واجازه وی باشد، ما آنچنان آزاد نیستیم که بتوانیم دراشیای گوناگون وازجمله انسانهای دیگر که آنان نیزمخلوق خدا ومملوک حقیقی اوهستند، هرگونه که بخواهیم تصرف کنیم.(یافته)
abstract;Sovereignty is the manifestation of the government and its greatest function and means the highest authority in the government, which may be manifested in a person (the king) or in an assembly of people (for example, the parliament). (Importance) The method of this research is a descriptive-analytical one, which was carried out by using sources, documents, and library tools, as well as based on Spriggan's method. be (The main question) The limits of national sovereignty are in the field of legislation, enforcement and supervision. If we accept that everything - including man himself - is the real property of the Almighty God and that God is the real owner of everything that has a sign of existence and is the creator and law-maker, as a result, we must accept that any seizure of existence must be preceded by his permission and permission, we are not so free that We can take possession of various things, including other humans, who are also God's creations and His real possessions, however we want. (found)
Machine summary:
اگر بپذيريم که همه چيز- ازجمله خود انسان - ملک حقيقي خداي متعال است و خداوند مالک حقيقي هر چيزي است که نشاني از هستي دارد و ربّ تکويني و تشريعي هم اوست ،١ در نتيجه بايد بپذيريم که هرگونه تصرفي در جهان هستي ، بايد مسبوق به اذن و اجازه وي باشد (مصباح يزدي ، ۱۳۹۴: ج ۲، ص ۴۱۳)، ما آنچنان آزاد نيستيم که بتوانيم در اشياي گوناگون و ازجمله انسان هاي ديگر که آنان نيز مخلوق خدا و مملوک حقيقي او هستند (امامي و آشتياني ، ۱۳۹۶: ص ۷۳)، هرگونه که بخواهيم ، تصرف کنيم .
اما شيوه بحث از قانون را ميتوان با يک مفروض عوض نموده و به مباحث ديگري پرداخت که به نظر ميرسد در جامعه اسلامي امروز طرح بحث بدين نحو بسيار ضروري نيز باشد و آن بدين نحو است که امروز نه در جامعه ما، بلکه در بسياري از کشورها، اسلام به عنوان دين و حضرت محمد(ص ) به عنوان پيامبر و قرآن به عنوان قانون الهي و خدا به عنوان مقنّن پذيرفته شده است ، لذا در اين شيوه بحث از قانون ، مفروض اين است که قانونگذار اصلي خداست و حق تقنين ّ بالاصاله و بالذات تنها به خدا تعلق دارد و حتي رسول الله (ص ) نيز بالذات حق قانونگذاري ندارد (جوادي آملي، ۱۳۸۰: ص ۱۳۱)، چه رسد به آحاد جامعه .
اقدام پيامبر گرامي اسلام (ص ) براي معرفي و تعيين علي(ع ) به عنوان زمامدار و رهبري ديني و سياسي جامعه پس از خود در غديرخم و نيز اقدام علي(ع ) در مورد خلافت و زمامداري ّ امام حسن (ع ) پس از خود نيز نشان گر اين اصل مسلم اسلامي است که با وجود انسان هاي معصوم و برگزيده در علم و تقوي و عمل ، حاکميت الهي به آنان منتقل ميشود و حاکميت از اراده آنان نشأت ميگيرد.