Machine summary:
"این خانهها،بزرگ و بسیار بهتر از غارها و درختان بود و هرکس در آنها ایام خوشتری داشت زیرا مردان نیروی خود را بیکدیگر افزوده و قبیلهای پدید آورده بودند.
» «زردسر»پرسید:«اما مگر آشکار نبود که این غذاها را آن مردان تنپرور، میخوردند؟» «درازریش»،اندوهگین سر را تکان داد و پاسخ گفت:«شکم سگهای سگدندان» از گوشت انباشته بود و مردانی که در زیر آفتاب میآسودند،فربه میشدند و همانگاه کودکانی بودند که در حالیکه گرسنگی با نیشهای خود آنان را بزاری وامیداشت،گریان میخفتند» سخن گرسنگی،«آهودوان»را واداشت تا تکهای از گوشت خرس را بدرد و آنرا بر چوبی روی آتش کباب کند.
«درازریش»دنباله سخن را گرفت: «وقتی که لب بشکایت گشودیم،«فربه»برخاست و از سوی خدا گفت که خدا، فرزانگان را برگزیده است تا مالک زمین و بز و شیل و نوشابه شوند،و اگر آنها نباشند ما مانند روزهائی که بالای درختان میزیستیم،همچون ددان زندگی خواهیم کرد.
و هنگامیکه«لوچ»از این کار او شکایت کرد،«درازنیش»گفت که او هم خود مرد نیرومندی است و اگر لوچ بیشتر غوغا کند، مغزش را پریشان خواهد کرد.
او گفت:«ما از هنگامی نیرومند شدیم که نیروهایمان را بهم افزودیم و اگر قدرت خود را با نیروی گوشتخواران نیز درآمیزیم،دیگر جنگی درگیر نخواهد شد و بپاسبانان و نگهبانان نیازی نخواهیم داشت،و اگر همهء مردان قبیله کار کنند،غذا بآن اندازه فراوان خواهد بود،که هرمردی بیش از دو ساعت در روز کار نکند.
راز نیرومندی در دست ایشان خواهد بود و آنان نیروهای خود را بهم درخواهند آمیخت؛از اینرو دیگر میان جهانیان،هیچکس پیدا نخواهد شد تا با دیگری بستیزد دیگر نگهبانان و دیدبانان بر سر دیوارها نخواهند"