Abstract:
صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی (ملاصدرا) در «حکمت متعالیه» خود، سعی کرده است
در موارد زیادی به عرفان نزدیک گردد. یکی از آن موارد را شاید بتوان در بحث «موضوع
فلسفه» دید که با مطرح کردن «وجود لابشرط مقسمی» به عنوان موضوع حکمت متعالیه، نوعی
هماهنگی و قرابت با موضوع عرفان نظری مطرح کرده است، هرچند رهیافتهای هر یک از این
دو علم متفاوت بوده، در یکی استدلال عقلی غالب است و در دیگری، شهود و رؤیت قلبی.
نوشتار حاضر در حد خود، سعی کرده است به تبیین تقاربی که مطرح گردید، بپردازد.
Machine summary:
"[28] اما این بیان ناتمام است؛ زیرا تقید به عموم برای فیض منبسط، یک وصف زاید بر او نیست که بتوان ذات بدون قید را لحاظ کرد و گفت: اگر این قید نبود معروض آن مانند واجب، مطلق محض بود؛ چراکه تقید به عموم، به منزله ذاتی فیض منبسط است، اما نه ذاتی ماهوی و نه ذاتی هویت به معنای وجود، بلکه «ذاتی» به معنای آیت؛ یعنی عین ظهور و چیزی که نمود بودن عین ذات اوست و هرگز نمیتواند مانند واجب باشد که بود محض است.
[29] خلاصه آنکه فرق فیض منبسط، که مقید به عموم است، با غیر خود در «حکمت متعالیه» و در عرفان، کاملا متفاوت است؛ زیرا در «حکمت متعالیه»، وجود بشرط لا واجب و وجود بشرط اطلاق فعل او و وجود مقید و بشرط شیء اثر اوست و هرسه آنها از حقیقت بهرهمندند و کثرت آنها مانند وحدتشان تشکیک وجودی است؛ ولی در عرفان، هر سه اینها به عنوان تعینهای گوناگون واجب هستند و هیچیک از آنها از حقیقت وجود بهرهای ندارد و کثرت آنها مانند وحدتشان تشکیک ظهوری است و نه وجودی، و آنچه واجب است همان لابشرط مقسمی است که وجود صرف بوده و هیچ کثرتی در آن نیست.
اگر حقیقت وجود بشرط لا اخذ نشود و بشرط شیء مورد لحاظ قرار گیرد ـ و البته شرطی که با «وجود» لحاظ میشود، بر مبنای وحدت شخصی وجود، وجود دیگری نیست، بلکه ظهور آن است ـ در این حال، اگر ظهور مورد لحاظ، همه ظهورهای متجلی در اشیایی باشد که از لوازم و مظاهر وجود هستند، در این صورت، وجود بشرط ظهور در جمیع مظاهر کلی و جزئی، یعنی به شرط همه اسما و صفات خواهد بود و این مرتبه همان مقام «واحدیت» و جمع است؛ زیرا همه حقایق در آن مجتمع هستند."