Abstract:
«تناسخ» آموزه ای است که از دیرباز فکر اندیشمندان را به خود معطوف داشته؛ بحثی که در علم النفس فلسفی از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به گونه ای که هم در فلسفه نفس بازتاب های در خور توجهی دارد و هم در دیگر مباحث فلسفی. علاوه بر این، نمی توان از بازتاب های کلامی آن نیز غافل شد. از این رو، اندیشمندان مسلمان به فراخور توان فکری خویش، به بررسی آن پرداخته اند و غالبا به امتناع عقلی آن گرایش نشان داده اند. در این میان، شیخ اشراق به گونه ای دیگر سخن گفته است. در این مقاله، تلاش شده است تا دیدگاه ایشان با توجه به آثار وی تبیین شود؛ در این زمینه، ابتدا تاریخچه آموزه تناسخ، گرایش های گوناگون در این باره، اصطلاحات تناسخ و انواع آن و مبانی تناسخ و مبانی انکار آن، بررسی شده و در ادامه، تبیین دقیقی از دیدگاه ایشان ارایه گردیده است. در پایان، دلایل عقلی و نقلی طرفین - البته بر اساس آثار شیخ اشراق - ارایه شده است.
Machine summary:
"4ـ انکار معاد: آموزه تناسخ به معنایی که هندیان به آن اعتقاد دارند، تنها با انکار معاد قوام مییابد؛ 7 8 زیرا یکی از راههای عقاب و ثواب این است که به جای تناسخ دایمی، همه انسانها پس از مرگ، از حیاتی برخوردار شوند که پاداش و مکافات پندار و کردار خویش را در آن ـ بیان وجه ارتباط اعتقاد به وحدت وجود و قانون «کارما» مجالی دیگر میطلبد که برای تحقیق بیشتر، تنها به ذکر برخی از منابع اکتفا میکنیم: تاراچند، تأثیر اسلام در فرهنگ هند، ص 112 و 37ـ38 / دیوید چایدستر، شور جاودانگی، ترجمه غلامحسین توکلی قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1380، ص 169 / داریوش شایگان، آیین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه جمشید ارجمند (تهران، فرزان، 1382)، ص 366 / همو، ادیان و مکتبهای فلسفی هند (تهران، امیرکبیر، 1362)، ص 473ـ557.
اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا در کلمات قدما به «تناسخ مساوی» هم اشاره شده است و میتوان آنان را از طرفداران تناسخ مساوی دانست، به گونهای که نفس از بدن انسانی به بدن انسان دیگر منتقل شود؟ پاسخ شیخ اشراق به این پرسش منفی است؛ زیرا بدن انسان مزاج اشرف است و وقتی چنین مزاجی به وجود آمد ربالنوع وی نفس انسانی جدیدی بر آن افاضه میکند.
شیخ اشراق به تأسی از مشائیان در بسیاری از کتابهای خویش، مانند پرتونامه، کتاب المشارع و المطارحات، الالواح العمادیة، کلمة التصوف، اللمحات و التلویحات، تناسخ را باطل دانسته و با دلایل فراوان، آن را مورد نقد و بررسی قرار داده، ولی این نظر نهایی او نیست؛ زیرا در کتاب حکمهالاشراق با تردید در برخی از دلایل امتناع تناسخ و ناکافی دانستن دلایل ضرورت تناسخ، به تناسخ نزولی گرایش نشان داده و در نهایت، از ارائه نظر قاطع، ناتوان مانده است."