افسانه حقوق بشر Literature and art

"دکتر صدارت-نسیم* (به تصویر صفحه مراجعه شود) افسانهء حقوق بشر بسی شنیدم و خواندم فسانه،از هر در، یکی نبود چو افسانهء حقوق بشر! فسانه‌ای،که ز افسون گرفت رنگ و جلا! نبود ورنه چنین دلفریب و افسونگر! چو برقی از افق آرزو،بناگه،تافت، ولی دریغ!که چون برق بود زودگذر! ولی نبود بحز تیره شب،دم دیگر! نبود زودگذر گر،چو برق و باد،چرا؟ از آن نماند بجا هیچ،نه نشان،نه اثر! خیال و خوابی و رؤیای دلنشینی بود، کز آرزوش نشان بود و از بهشت خبر! سفیر بخت و پیام‌آور سعادت بود، دریغ و درد!که ناگاه کرد ترک سفر، درخت باروری می‌نمود و حیف که کس! دمید گلبنی از خاک و در دمی پژمرد،ز تندباد خزانی،نه برگ داد و نه بر! هزار تشنه،ره این سراب شوم گرفت! ز صبح کاذب اگر پرتو امید نتافت، رسد دمی که دمد صبح صادق،از خاور. (*)آقای دکتر علی صدارت(نسیم)از قضاة دانشمند کشور و از شاعران بلندپایه و گرانمایه معاصر."