Abstract:
دو مسألة اصالت وجود و مجعولیت آن پیوستگی تامی با یکدیگر دارند. حکما این دو مسأله را به صورت کاملا جداگانه مطرح کرده و احیانا مورد استدلال قرار داده¬اند .برخی همچون هیدجی و محمدتقی آملی در توجیه این تفکیک، وجوهی را ذکر و عده¬ای از معاصران نیز از آنان پیروی کرده¬اند، اما مطهری این توجیهات را نپذیرفته و اثبات اصالت وجود را برای اثبات مجعولیت آن کافی دانسته است. وی از هر گونه نقد و رد این توجیهات خودداری و در کمال اختصار به بیان این امر که "این دو اصل ملازم یکدیگرند و تفکیک آن دو از یکدیگر صحیح نیست" اکتفا کرده است. در این مقاله پس از نقل توجیهات هیدجی و آملی و نظریة مطهری، میان این دو نظریه داوری شده و در نهایت پس از نقد و رد توجیهات مزبور، نظریة مطهری به نحو مستدل بر کرسی اثبات نشانده شده است. همچنین با بیان نحوة استنتاج اصالت وجود از مجعولیت آن، نظریة ایشان تکمیل گردیده است.
Machine summary:
"در مورد وجه دوم نیز باید گفت:اینکه برخی قائلان به اصالت وجود قائل به مجعولیت"اتصاف"شدهاند نیز اقتضای تفکیک این دو مسأله را ندارد،زیرا چنانکه از بیان حکما در رد قول به مجعولیت اتصاف(نکـ:طباطبایی،بدایة الحکمة،108؛ همو،نهایة الحکمة،3/604؛ملا صدرا،الشواهد الربوبیة،71)برمیآید،قائلان به مجعولیت اتصاف اساسا معنای اصالت وجود و مجعولیت اتصاف را به درستی تصور نکردهاند؛و الا قول به اصالت و حقیقیت وجود،با قول به مجعولیت اتصاف و اینکه معلول از علت خود صرفا نسبت اتصاف را-که معنایی ربطی بوده و متأخر از طرفین است-دریافت میکند،سازگار نیست.
وجه چهارم نیز هرچند انعقاد فصلی جداگانه برای طرح اقسام جعل و تفصیلات آن را-که مسألهای جانبی است-موجه مینماید،ولی تفکیک سؤال اساسی مبحث جعل-یعنی اینکه معلول چه چیزی را از ناحیه علت دریافت میکند-از اصالت وجود و همچنین اقامه برهانهای جداگانه بر هریک از این دو مسأله را اقتضا نمیکند.
برخی برآنند،از آنجا که فلاسفه در مسأله مجعولیت وجود،استدلالهایی غیر از اصالت وجود و از طریق ماهیات اقامه کردهاند(نکـ:ملا صدرا،المشاعر،48-62؛ آشتیانی،206-216)تفکیک این دو مبحث از یکدیگر امری موجه و بدون اشکال است (محاضرات عزیر الله فیاض صابری)،ولی باید توجه داشت که اقامه استدلال بر مجعولیت وجود از غیر طریق اصالت وجود،فرع بر تفکیک دو مسأله و انعقاد مبحث مستقل برای هریک میباشد.
به این بیان که،اگر مجعولیت وجود مفروض گرفته شود،با استناد به"عینیت و واقعی بودن رابطه علیت"و"قاعده مسانخت میان علت و معلول"میتوان اصالت وجود را هم در ناحیه علت و هم در ناحیه معلول، استنتاج کرد،یعنی اگر بپذیریم که"وجود"معلول،مجعول علت است از آنجا که معول حقیقت خود را از علت دریافت میکند نتیجه میگیریم که آنچه از حقیقت و اصالت برخوردار است"وجود"معلول است نه ماهیت آن."