Abstract:
نظریات میخاییل باختین در باب رمان چندآوایی (Polyphonic novel) و نیرویی زایندهء نهفته در ایننوع رمان،ابزارهایی مناسب در اختیار خواننده قرار میدهد تا بتواند به خوانشی ژرف از رمان دست یابد.با بهکارگیری این مفاهیم در رمان لولیتا (Lolita) ،اثر ولادیمیر ناباکوف (Vladimir Nabakov) ،میتوان به برداشتی جدید از این رمان رسید.
Machine summary:
یکی از مسائلی که در ذهن خواننده مطرح میشود،یافتن رویکرد مناسب برای نقد این رمان است؛چرا که لولیتا از آننوع آثاری است که زمینهای مناسب برای بسیاری از رویکردها را در خود دارد.
در اینجا صرف رمان بودن این اثر به نگارنده کمک کرد تا عمدهء نقاط اشتراک آن را با آرای باختین بیابد؛ چرا که بیش از دیگر نظریهپردازان ادبیات،میخاییل باختین است که رمان را کانون کار خود قرار داده است.
باختین در کنار افرادی چون والنتین و لوشینوف و پاول مدودف، جنبشی را در نظریهء ادبی آغاز کردند که اساس آن را مخالفت با جنبههای انتزاعی زبانشناسی سوسور و جنبهء تبلیغاتی مارکسیسم موجود در ادبیات رئالیستی اجتماعی دوران استالین تشکیل میداد.
شخصیتهای لولیتا هیچکدام تحت انقیاد صدا یا آگاهی راوی یا نویسنده درنیامدهاند،که به این دلیل به رمان چندآوایی نزدیک میشود.
او به عنوان شخصیتی آزاد،به گذشتهء خود رجعت میکند و آن گذشتهء شیرین زندگی در کنار لولیتا را در تقابل با زمان حال پررنج قرار میدهد و این (به تصویر صفحه مراجعه شود) حالت نظیر به نظیر گذشته و حال،جنبهء گفتوگویی رمان را تقویت میکند؛چرا که در بین گذشته و حال نیز گفتوگو برقرار میشود.
علاوهبر جنبهء محتوایی،لولیتا حالتهای صوری خاصی را نشان میدهد که تأکیدی بر چندآوایی بودن این رمان است.
نمونهء اسکاز1،در فصل 27 بخش اول در صفحهء 112 از رمان است،که در این صحنه،هومبر به یادآوری و بازگویی سفر خود به همراه لولیتا برای مدیر اردوگاه میپردازد.
آواهای بسیاری از لولیتا قابل شنیدن است؛چراکه نویسنده در برابر این آواها نیروی جزماندیش مؤلف بودن خود را قرار نداده است.