Abstract:
مساله تبیین فرایند معرفت و شناخت، از جمله مهم ترین دغدغه های فیلسوفان طی تاریخ تفکر و اندیشه و خاستگاه شکل گیری اختلاف نظرها و مشاجره های بسیار در این میان بوده است و در یک کلام می توان گفت در دوره جدید پس از دکارت و در اوج آن در کانت فلسفه به عرفت شناسی تحویل و به تعبیری مترادف با آن تلقی می شود.
نگاهی تطبیقی به جریان شکل گیری معرفت و یا تطبیق برخی عناصر به کار رفته در آن افزون بر اینکه نقاط قوت و یا ضعف دو سنت فلسفی را بر ملا می سازد، راه را برای پژوهش و تطبیق و معاضدت و مساعدت همدیگر، بـرای رسیدن به نقطه ای مطلوب تر می گشاید.
این نوشتار با تطبیق معقولات ثانیه فلسفی در سنت فلسفه اسلامی و مقولات فاهمه کانتی در پی آن است که با برداشتن گامی در این مسیر، زمینه را برای کاوش بیشتر پژوهشگران فلسفه فراهم آورد.
Machine summary:
"مقولات فاهمه و معقولات ثانیۀ فلسفی آنچه در باب سنخیت مقولات با معقولات ثانیۀ فلسفی میتوان گفت این است که کانتدر پی طرح پروژهای است که علم و معرفت و شناخت کلی و ضروری ما را که درریاضیات و فیزیک رخ میدهد،توجیه و برای آن محمل عقلانی و برهانی ارائه کند،لذااو در نظام فلسفی خود گزارههایی از این دست را ترکیبی و نه تحلیلی میداند و ریشههایآنها را در تجربه جستجو کرده،کلیت و ضرورت آنها را از دل مقولات بیرون میکشد ولذا او در فرایند جریان شناخت فقط بر ذهن اتکا نمیکند که ما فلسفۀ او را ایدئالیستی ازنوع بار کلی بدانیم و مقولات او را با معقولات ثانیۀ منطقی یکی بدانیم.
5. در دیدگاه کانت نحوۀ خاص وجود انسان،موجب تناهی و محدودیت درکانسان از عالم میشود و انسان همواره وجود را از منظر انسانی و مشروط به شرایطخاص انسان میشناسد و در نتیجه ادراک او محدود به تواناییهای انسان در فهمو درک عالم است و انسان با عینک فاهمه و شهود حسی به دیدار جهان خارجمیرود و آن را ملاقات میکند،اما در نظر فیلسوفان اسلامی به انسان از منظروجودی نگریستهاند و ادراک آدمی و شهود او از عالم شأنی از شئون وجود ومرتبهای از مراتب هستی است و معقولات ثانیۀ فلسفی شأن وجودی داشته(بهاین معنی که صرفا امری ذهنی نیست آنگونه که کانت همۀ مقولات فاهمه راذهنی میداند)و آنها را نمیتوان صرفا در حد ابزارهایی که ذهن برای شناساییعالم خارج بهکار میبرد فرو کاست."