Abstract:
غالبا اندیشهء پیشرفت یکی از سه اصل بنیانی روشناندیشی(سده هجدهم میلادی)شناخته میشود.اما میتوان ریشهء این تفکر را در شش قرن پیش از آن،در اندیشههای ابن رشد،فیلسوف برجستهء مشائی مسلمان دید.این مقاله در سه بخش میکوشد تا نخست معنایی از اندیشهء پیشرفت به دست دهد،سپس نسبت آن را با عقلانیت،فلسفه و واقعبینی روشناندیشی بکاود،آنگاه به بررسی دیدگاه ابن رشد نسبت به این تصور بپردازد و نشان دهد که فیلسوفی مسلمان، قرنها پیش،این اصل را اذعان داشته و به لوازمی از آن پایبندی نشان داده است. باور به پیشرفت به نظر هر دو فلسفه بر لزوم تلاش و مسئوولیتپذیری متعاطیان فلسفه میافزاید و آنان را به گشایش دریچههای نو فرا میخواند.فلسفهء روشن اندیشی براساس تحلیل ارنست کاسیرر و فلسفهء ابن رشد عمدتا براساس رسالهء ماندگاری وی«فصل المقال»کاویده شده است.
Machine summary:
"این مقاله در سه بخش میکوشد تا نخست معنایی از اندیشهء پیشرفت به دست دهد،سپس نسبت آن را با عقلانیت،فلسفه و واقعبینی روشناندیشی بکاود،آنگاه به بررسی دیدگاه ابن رشد نسبت به این تصور بپردازد و نشان دهد که فیلسوفی مسلمان، قرنها پیش،این اصل را اذعان داشته و به لوازمی از آن پایبندی نشان داده است.
اولی بیشتر بدان خاطر که ابن رشد صرفا به عنوان مفسر ارسطو معرفی شده است، همچنین به غرب جهان اسلام تعلق دارد و این بخش،در محور تاملات فلسفی جهان اسلام قرار ندارد.
ابن رشد و اندیشهء پیشرفت از میان مکاتب فلسفی جهان اسلام،بیگمان فلسفهء مشاء تنها موردی است که میتواند در تطبیق با دیدگاههای فلسفی روشناندیشان،مورد توجه قرار گیرد.
بدینگونه ابن رشد با طرح وجه دلالتی فلسفه به عنوان ویژگی اصلی آن از یکسو،و نگاه تجربی و غیر ذاتباورانه(یا لوازمشناسانه)از دیگر سو،راه را بر این اندیشه میگشاید که میتوان در کلنجار رفتن بیشتر با واقعیات یا متعلقات اندیشه،لوازم جدیدی را دریافت و در فهم امور پیشتر رفت.
حال اگر سه نکتهء فوق،یعنی تساوق فلسفه با علم به روابط،طبیعتباوری و اصلاح پذیری عقل در اندیشهء ابن رشد را باهم درآمیزیم،به آسانی میتوان نتیجه گرفت که به باور ابن رشد،هیچ دریافتی از امور،دریافت نهایی نیست،بلکه همواره میتوان با ابتنا و مراجعه مکرر(جهت شروع و جهت ارزیابی یافتهها)به امور واقع،و مبتنی بر معرفت پیشینیان،گامی پیشتر گذاشت و افقی جلوتر را دید."