Abstract:
این مقاله نقد مختصری است بر پارهای از دیدگاههای گادامر که بهعنوان «هرمنوتیک فلسفی» مشهور گردیده و طی آن دربارۀ هستیشناسی فهم و تاریخمندی ذاتی فهم نظریهپردازی شده است. از جنبههای مختلفی میتوان به تحلیل و نقد آرای ایشان پرداخت؛ اما بهدلیل ظرفیت محدود یک مقاله، موضوعات خاصی انتخاب و دربارۀ آن به بحث نشستهایم. در این نوشتار از سه جهت به نقد نظریۀ تاریخمندی فهم پرداخته شده است؛ ابتدا بحث مهم نسبیگروی مطرح و علیرغم انکار گادامر، با دلایل متقن، نسبیگروی معرفتشناختی از لوازم انکارناپذیر هرمنوتیک فلسفی دانسته شده است؛ سپس به نگاه گادامر به معنای «حقیقت» در علوم انسانی پرداخته و آن را مورد نقد قرار داده است؛ این مسئله از مباحث بسیار مهم و سرنوشتساز در علوم انسانی است که شایستۀ تحقیقی ریشهای و گسترده است. ایراد خودشکنبودن نظریۀ گادامر مبنی بر تاریخمندی ذاتی فهم از دیگر مباحثی است که این مقاله بر آن اصرار دارد و در نهایت به موضوع مهم ذهنگرایی در نظریۀ گادامر پرداخته و این ایراد را با توجه به مبانی گادامر در مسئلۀ فهم وارد نمیداند؛ گرچه اصل مبنا قابل بحث است.
This article is a brief criticism of some of Gadamer’s views، known as “philosophical hermeneutics”، in which he theorizes the ontology of understanding and the essential historicity of understanding; his views can be analyzed and criticized from different perspectives، but due to the limited content of an article، only some subjects are chosen and discussed. The theory of the essential historicity of understanding is criticized in three ways in this article; first of all، the important discussion of relativity is discussed and is shown that one of the undeniable consequences of philosophical hermeneutics، despite Gadamer’s denial، is the relativity of epistemology، proved by substantial reasons. Then Gadamer’s view about the meaning of “reality” in liberal arts is explained and criticized. This is one of the most important and decisive discussions in liberal arts which desires a radical and extensive investigation. Another point insisted in this article is that Gadamer’s theory of the essential historicity of understanding is self-defeating. Finally the important topic of subjectivism in Gadamer’s theory is discussed and is shown that considering Gadamer’s bases in the matter of understanding، this reproof is not correct; although the base itself is discussable.
Machine summary:
3. پاسخ گادامر نه گادامر و نه شاگردان او، هیچکدام نمیپذیرند که دیدگاههای وی منجر به نسبیگرایی شناختی گردد؛ او در یکجا خود را «رئالیست منظرگرا» (Perspectival realist) میداند؛ بهاینمعناکه ما اشیای فی نفسه را میشناسیم، واقعیات را میفهمیم، اما از منظری خاص و در شرایط خاص؛ تنها جنبهای از جنبههای یک شیء برای ما آشکار میشود و هرگز کل شیء را نخواهیم فهمید؛ ما فقط از یک منظر به شیء مینگریم: از چشمانداز خودمان، نه از همۀ چشماندازها و هرگز هم یک محاسبۀ جامع و نهایی از شیء نخواهیم داشت؛ اما آنچه فهمیدهایم، فهم مطابق واقع و صادق است؛ او میگوید: دیدگاههای مختلف دربارۀ جهان، نسبی نیستند؛ بهاینمعناکه در مقابل جهان فی نفسه قرار گیرند و گویی که نظریۀ صحیح در جایی بیرون از جهان زبانی انسان وجود داشته باشد و در شیء فی نفسه قابل کشف باشد.
ارائۀ معیار ثابت، ناقض تاریخمندی فهم اینکه گادامر سازگاری با سنت را دال بر حقیقت و صحت فهم میداند، یا گذشت زمان را معیار تشخیص فهم صحیح از نادرست میانگارد، صرفنظر از صحت یا عدم صحت آن بهنحو کلی، آیا وی ایندو قضیه و به تعبیری، ایندو فهم و حقیقت را بهنحو مطلق و قطعی پذیرفته یا در کلیت و قطعیت آن مردد است؟ به عبارت دیگر، آیا ایندو گزاره را بهعنوان فهمی فراتاریخی پذیرفته که مشمول قوانین تاریخی و تغییرات زمانی نمیشوند، یا اینکه ایندو قضیه و فهم نیز تاریخیاند و در نتیجه نسبی و زمانمند و موقعیتمند؟ اگر گادامر شق اول را انتخاب کند، با ذات نظریۀ تاریخمندی فهم و تاریخمندی وجود انسان که اساس هرمنوتیک وی بر آن استوار است، تنافی دارد و او بارها تأکید داشت که انسان تاریخی محدود، محال است به مطلق دسترسی پیدا کند؛ و اگر او شق دوم را برگزیند، آنگاه چگونه میتوان آن را بهعنوان معیاری پذیرفت که میتواند تمایز بین فهم صحیح و اشتباه را برای ما ممکن سازد.