Abstract:
در این مقاله به حکمت عملی یعنی علوم مرتبط با رفتار و افعال انسان (بخش مهمی از علوم انسانی) برای رفع نیازهای معیشتی فردی و اجتماعی او پرداخته میشود و در اینباره بحث میگردد که چرا افعال انسان که موضوع بخش دوم حکمت ارسطویی است، بظاهر از اهمیت کمتری بر خوردار است، در حالی که همه چیز در عالم ذهن و معلومات انسان بستگی به رفتار و اعمال او دارد! در اینکه اکثر فلاسفه ـ شاید بتبع ارسطو ـ به این بخش کمتر اعتنا کرده اند، یا در حد کفایت در همه زمینه های آن بحث نکرده اند و بیشتر به جانب اخلاق فردی با صبغه عرفانی پرداخته اند و برای آن در برابر امور نظری حقیقتی مشابه قائل نشده اند، جای سوال دارد. همین فرایند نیز در عالم اسلام اتفاق افتاد و عموم فلاسفه به حکمت نظری بعنوان شاخه اصلی فلسفه توجه کردند و به حکمت عملی بیشتر ازجنبه اخلاق فردی نگریستند و سرانجام آن را به عرفان ختم نمودند. نگارنده چنین میپندارد که شاید تقسیم بندی نظری و عملی موجب چنین نگرشی شده است. در حالی که بنظر میرسد اعمال انسان فارغ از نظر نیست؛ همچنانکه نظر هم بدون عملی که متناسب با آن باشد، معنا ندارد. چنانچه به خود اجازه دهیم در این تقسیم بندی تجدید نظر کنیم، میتوانیم حکمت عملی را جایگاه رفیعی بخشیم. در این تقسیم بندی حکمت که دانش انسانی برای رسیدن به کمال مطلوب است، از طریق نظر و عمل به دو بخش طبیعت و انسان تعلق میگیرد. در پایان مقاله نیز شواهدی از قرآن برای تایید نظر فوق بیان شده است.
Machine summary:
"جایگاه حکمت عملی در تاریخ فلسفه اسلامی غلامرضا فدایی عراقی* کیده {IBدر این مقاله به حکمت عملی یعنی علوم مرتبط با رفتار و افعالانسان(بخش مهمی از علوم انسانی)برای رفع نیازهای معیشتیفردی و اجتماعی او پرداخته میشود و در اینباره بحث میگردد کهچرا افعال انسان که موضوع بخش دوم حکمت ارسطویی است،بظاهراز اهمیت کمتری برخوردار است،در حالی که همه چیز در عالمذهن و معلومات انسان بستگی به رفتار و اعمال او دارد!در اینکه اکثرفلاسفه-شاید بتبع ارسطو-به این بخش کمتر اعتنا کردهاند،یا درحد کفایت در همه زمینههای آن بحث نکردهاند و بیشتر به جانباخلاق فردی یا صبغه عرفانی پرداختهاند و برای آن در برابر امورنظری حقیقتی مشابه قائل نشدهاند،جای سوال دارد.
بعبارتروشنتر اگر تقسیمبندی ارسطو درباره حکمت درست باشد،باید دو بخش نظری وعملی بنوعی عدل هم بوده و توجه فلاسفه و اندیشمندان در اینباره باهم قابلمقایسه باشد،در حالی که بنظر میرسد در طول تاریخ فلسفه،توجه به بخش اولهمواره بیشتر بوده و مباحث مندرج در آن از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است،بطوریکه در واقع بخش دوم را تحت الشعاع خود قرار داده است.
ذکر این نکته لازم است که منظور نویسنده از طرح این مسئله،این نیست کهفلاسفه به مسائل عملی یا ارزش افعال انسان توجه نداشتهاند،بلکه غرض اینست کهنشان داده شود همانطور که ارسطو حکمت عملی را به سه بخش تدبیر منزل،سیاست مدن و اخلاق تقسیم نمود،انتظار میرفت عموم فلاسفه نیز به هرسهموضوع در حکمت عملی بطور مساوی یا درخور اهمیت،توجه نشان دهند و درمقایسه با عنایتی که به فلسفه نظری داشتهاند،بقدر کافی از آن بحث نمایند."