Abstract:
برهان وجودی یکی از براهین مهم فلسفی است که همواره در طول تاریخ فلسفی، فیلسوفان را مجذوب خود کرده است. مرکز ثقل دلیل وجودشناختی آن است که خداوند، به فرض وجود، یعنی از آن نوع موجوداتی نیست که اتفاقی وجود پیدا کرده اند. این تصور درست از خداوند را می توان با توسل به جهان بینی سنتهای یهودی، مسیحی و اسلامی نشان داد و این کار از طریق بررسی تجربی و ماتاخر در نوع نگرش این سنتها نسبت به خداوند صورت می گیرد. برهان وجودی ابتدا توسط آنسلم مطرح شد و پس از آن گونیلو، آکویناس، هیوم و کانت آن مورد نقد و بررسی قرار دادند. در فلسفه جدید، دکارت و لایبنیتس از معروفترین مدافعین برهان وجودی می باشند. در دوره معاصر نیز هارتشورن و مالکم تقریر جدیدی از این برهان ارائه کرده اند.
Ontological argument is one of an important philosophical argument that constantly has attracted philosophers during the philosophical history. The central gravity of the ontological reason is that God، supposing that he is existed، means that he is not from that kind of existents that have existed suddenly. This conception of God can be shown by resorting to the worldview of Jewish، Christian and Islamic traditions and this is performed through empirical considering of the attitude of these traditions towards Gad. Anselm is who propounded the ontological argument first and then Gaunilo، Aquinas، Hume and Kant have considered it. In modern philosophy، Descartes and Leibnitz are the most well known defenders of the ontological argument. Among contemporaries، Hartshorne and Malcolm have given a new statement.
Machine summary:
"آن هنگام حتی آدم جاهل و نادان هم باید متقاعد شده باشد که وجودی که بزرگتر از آن قابل تصور نیست حد اقل در ذهن و فهم وی وجود دارد؛چرا که وقتی این سخن را استماع میکند آن را میفهمد و هرآنچه فهم شود در فاهمۀ آدمی وجود دارد.
اما روشن است آن چیزی که بزرگتر از آن قابل تفکر نیست نمیتوان فقط در ذهن و فاهمۀ آدمی وجود داشته باشد؛زیرا اگر واقعا تنها در فهم وجود داشته باشد میشود فکر کرد که همچنین در عالم واقع نیز وجود دارد،و این بزرگتر است.
آکویناس به این برهان سه نقد وارد میکند که عبارتند از: 1-چنین نیست که همۀ انسانها بهطور مطلق میدانند که خدا وجود دارد؛یعنی چنین نیست که لفظ«خدا»را اینگونه بفهمد که«خدا آن است که هیچ چیزی بزرگتر از آن را نتوان تصور کرد».
تنها راه منطقی رد ادعای آنسلم بر اینکه وجود خداوند لازم و واجب است این است که بپذیریم مفهوم خداوند،به عنوان وجودی که بزرگتر از آن قابل تصور نیست،ذاتا متناقض یا فاقد معناست.
اگر او در ارزیابیاش از استدلال مالکوم صحیح بگوید نتیجه میشود که جهان ممکنی هست که در آن موجودی عظمت حد اکثر را دارد،و این مستلزم آن است که آن موجود در هر جهانی وجود داشته باشد.
در برهان وجودی،آن چیزی که مدعا قرار میگیرد به دو نحو قابل تقریر است:یکی آنکه مدعا،«نفس تصور ذات برتر و بزرگتر باشد،بر این اساس صورت برهان چنین میشود:«ما ذات بزرگتر یا وجود کامل را تصور میکنیم و باید آنچه ما تصور میکنیم وجود داشته باشد؛زیرا اگر وجود نداشته باشد ما ذات بزرگتر را تصور نکردهایم»."