Abstract:
بر اساس پذیرش حرکت جوهری که سراسر عالم ماده و طبیعت را یکپارچه حرکت میداند این پرسش پیش میآید که در این صورت آیا میتوان به هیچ موجود مادی، معرفت پیدا کرد؟ به این معنا که اگر جوهر اشیاء مادی و به تبع آن، همة اعراض آن، یکپارچه حرکت باشد، به محض اینکه برخوردی میان شیء خارجی با قوا و اندامهای شخص مدرک روی دهد، آن شیء خارجی محو و ناپدید، بلکه نابود میشود و شیء دیگری موجود میگردد. بنابراین، آنچه که در مرتبة دوم با قوا و اندامهای مدرک برخورد میکند، همان چیزی نیست که بار اول با آنها برخورد کرده است و بر این اساس، معرفتی که از اشیاء مادی به ظاهر ثابت و پایدار، از حیوان گرفته تا نبات و جماد حتی صخره و پولاد، بهدست میآید، به واقع معرفت به یک واقعیت نیست، بلکه معرفت به واقعیتهای فراوان و حتی قسمتناپذیر است. بنابراین، خود معرفت هم، شناخت واحدی نیست بلکه در حقیقت، معرفتی گسسته و تغییرپذیر و ناپایدار است.برای پاسخ به این پرسش باید دید که بر اساس نگرش ملاصدرا در خصوص حرکت، حرکت جوهری، حقیقت علم و معرفت، و به طور کلی هستی، پاسخ پرسشهای مزبور چیست و در این زمینه چه دیدگاههایی مطرح شده است، تا بتوان بر اساس آن ثبات معرفت را در عین حرکت جوهری معلوم استنتاج کرد.
Machine summary:
""/> <H1>چکیده</H1> بر اساس پذیرش حرکت جوهری که سراسر عالم ماده و طبیعت را یکپارچه حرکت میداند این پرسش پیش میآید که در این صورت آیا میتوان به هیچ موجود مادی، معرفت پیدا کرد؟ به این معنا که اگر جوهر اشیاء مادی و به تبع آن، همة اعراض آن، یکپارچه حرکت باشد، به محض اینکه برخوردی میان شیء خارجی با قوا و اندامهای شخص مدرک روی دهد، آن شیء خارجی محو و ناپدید، بلکه نابود میشود و شیء دیگری موجود میگردد.
(شیرازی، 1420 ، ج5، ص144) اینک این سؤال مطرح میشود که اگر حقیقت شیء همان صورت آن است و از طرف دیگر مطابق حرکت جوهری، عالم و موجودات جسمانی عالم از طریق حرکت جوهری اشتدادی به واقعیات جوهری کاملتری تبدیل میشوند، به چه ملاکی شیء A در زمان t1 همان A در زمان t2 است؟ مطابق دیدگاه حکمای مشاء که به چیزی به نام حرکت جوهری قائل نیستند پاسخ این سؤال روشن است: ملاک اینهمانی اشیاء در زمانهای مختلف، صورت نوعیة آن است.
البته ممکن است در اینجا سؤالی از منظر معرفتشناختی یعنی مقام اثبات و یا علم به واقع مطرح شود و آن اینکه: هرچند جسم سیالی که، میبینیم در واقع یک شیء بیشتر نیست که در هر «آن» یک مقطع فرضی آن را میبینیم، اما به هر حال ما قادر نیستیم آن جسم واحد را با وحدتش مشاهده کنیم بلکه همواره مقاطعی از آن یک جسم واحد را به صورت گسسته و متغیر میبینیم و در این صورت این سؤال پیش میآید که: اگر جوهر اشیاء دم به دم در حال تغییر و حرکت است، پس چرا معرفت ما گسسته نیست بلکه معرفت ما نسبت به آنها ثابت است؟ پاسخ این است که: چنانکه قبلا بیان شد، حرکت دو اعتبار دارد: حرکت توسطیه و حرکت قطعیه."