Abstract:
از اواخر سده ششم هجری و به ویژه از دوره مغول به بعد، در کنار رونق تاریخ نگاری، شاهنامه سرایی تاریخی نیز مورد توجه قرار گرفته و شاهنامه هایی با هدف ثبت رویدادهای تاریخی پدید آمدند. در سرودن این شاهنامه های تاریخی، شاهنامه فردوسی همچون الگویی برای شاهنامه سرایان بود و به همین دلیل، روح حاکم بر آن نیز به طور مستقیم یا غیرمستقیم در این سروده های تاریخی جلوه یافت.این به رغم جایگزین شدن اسطوره ها و حماسه های مغولی در سروده های این دوران است که به اقتضای موضوع این شاهنامه ها، یعنی تاریخ قوم مغول و فرمانروایان برخاسته از آن بود.بررسی محتوای این تاریخ های منظوم می تواند به روشن شدن ابعاد تازه ای از تاریخ ادبی ایران و نیز تحولات تاریخی این عصر مدد رساند. در این میان، منظومه هایی که همچنان به صورت نسخه خطی باقی مانده اند، از تازگی بیشتری برخوردارند. «شهنامه چنگیزی» و «شهنشاه نامه» دو نمونه مهم از این شاهنامه ها هستند که در باب تاریخ مغول سروده شده اند.مقاله حاضر به معرفی و تجزیه و تحلیل این دو اثر برای ارائه تصویری از جایگاه شاهنامه و شاهنامه سرایی در دوره مورد بحث می پردازد.
Starting from the 6th century A.H.، and especially starting from the Mongol era onward، along with the flourishing of historiography، historical shāhnāmeh-composition also became a point of interest، and shāhnāmehs appeared with the aim of recording historical events. In the composition of these shāhnāmehs، Ferdowsi’s Shāhnāmeh was like a model for the shāhnāmeh-writers، and due to this the spirit of the ruler had a direct or an indirect affect on the historical compositions. This is despite the fact that the Mongol myths and epics had com in to the compositions of this era، which was dependant on the subject of these shāhnāmehs، which was the Mongol people and the rulers، which had rose from there. Examination of the content of these versified histories can assist in shedding light on some new dimensions of the Iranian literary history، as well as the historical changes taking place in the given work. Among these، some of the poetic works that are still remaining in the manuscript form have more new materials. The Chengizid Shāhnāmeh and the Shahanshāhnāmeh are the two important examples of such shāhnāmehs، which have been composed about the history of the Mongols. The given article introduces، breaks-down، and analysis these two works in order to show the level of the shāhnāmehs-composition during the period discussed.
Machine summary:
"از آنجا که دربررسی صورت گرفته نسخۀ خطی معرفـی شـده توسـط تربیـت در دانشـکدة الهیات دانشگاه تهران (دانشکدة معقول و منقول سابق ) یافت نشد، به نظر مـی رسـد نسـخۀ بـه دسـت آمده در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی که به شهنامۀ چنگیزی و تاریخ منظوم کاشانی موسـوم اسـت ، همان نسخه ای است که محمد علی تربیت سراغ آن را در کتابخانـۀ دانشـکدة معقـول و منقـول تهـران داده بود.
در همین مورد او در پایان منظومه از این که جز اسامی خاص ، حتـی یـک واژة تـازی را به کار نبرده ، چنین ابراز خرسندی میکند: «یکی نیست جز نام تــازی درو نگه چون کند کس به بازی درو ز اندیشه فرسوده شد جان و تن که باشد که نامی بمــاند ز من » (همان : ١٣٢ ب ) اگرچه به طور قطع سرایندة شهنشاه نامه از نظر وزانت شعر در رقابت با فردوسی موفق نبوده است ، امـا اقدام او در استفاده از واژه های فارسی درخور توجه است ؛ چرا که او در روزگاری مصمم بـه ایـن کـار شده بوده که مغلق نویسی و استفاده از واژه های بیگانه به ویـژه واژه هـا و اصـطلاحات ترکـی - مغـولی مرسوم بود."