Abstract:
عقل، به عنوان یک منبع معرفت و شناخت، در تاریخ الهیات مسیحی فراز و فرودهای زیادی را پشت سر گذاشته است. هر چند در تعالیم و سخنان حضرت مسیح موارد زیادی را میتوان یافت که آن حضرت از براهین عقلی بهره جسته است، اما از روزگاران آغازین مسیحیت پولسی بعد از حضرت مسیح، به طور کلی چهار دوره را میتوان برای تاریخ تطور عقل در الهیات مسیحی در نظر گرفت که عبارتاند از: دوره آباء، قرون وسطی، عصر رنسانس و عصر روشنگری، در تمام این دورههای مختلف، در الهیات مسیحی دو نگاه متفاوت نسبت به عقل به چشم میخورد. برخی متألهان از مقام عقل دفاع نموده و آن را ابزار خوبی برای پیشرفت دین تعریف نمودهاند. در مقابل، گروه دیگری از متکلمان و الهیدانان مسیحی، با عقلگرایی در حوزة اعتقادات دینی به شدت مخالفت و آن را انکار کردهاند. از اینرو، جایگاه عقل در قلمرو دین و الهیات؛ حالت ثبات نداشته، همواره بهرهگیری از آن برای توضیح، تبیین و دفاع عقلانی از آموزههای دینی با مخالفت متفکران و متألهان مسیحی روبهرو بوده است، هر چند در هر مقطع زمانی خاصی موافقانی هم داشته است.از قرن هجدهم به بعد، جایگاه عقل به عنوان یک منبع مهم در الهیات مسیحی کاملا تثبیت میگردد، به گونهای که آیین مسیحیت را عقلانیت میبخشد و دین رنگ عقلانی به خود میگیرد. این نزاع و تخاصم دیرینة عقل و وحی در اندیشة کلامی و الهیاتی مسیحیت، از قرن هجدهم به این سو، تا آنجا پیش میرود که به عقل، جایگاه برتری میدهد و دین را در حاشیه میراند، که در این فرایند، در میان عقلگرایان سه نوع نگاه و نگرش را نسبت به عقل شاهد هستیم که عبارتاند از: عقلگرایی حداکثری، عقلگرایی انتقادی و عقلگرایی معتدل.
Machine summary:
"حال در اینجا این پرسش به ذهن میآید: با قطع نظر از دیدگاهها و گرایشهای متفاوت متفکران و متکلمان مسیحی در طول تاریخ مسیحیت، آیا در سخنان و تعالیم حضرت مسیح که در اناجیل چهارگانة مسیحیان انعکاس یافته، عقل و خرد مورد بهرهبرداری قرار گرفته است یا خیر؟ آیا آن حضرت در تعالیم خویش از براهین عقلانی سود برده است یا نه؟ برای پاسخ به این پرسشها میتوان گفت که خوشبختانه جواب مثبت است و با مراجعه به کتاب مقدس و عهد جدید، میبینیم که حضرت عیسی در موارد مختلف از برهان عقلی استفاده کرده و با بهرهگیری از راهکار و رهیافت عقلانی اهداف الهی و وحیانی خویش را پیش برده است.
وی منبع و خاستگاه الهیات مسیحی را کتاب مقدس میداند؛ از اینرو تفسیر عقلانی و بهرهگیری از فلسفه را در جهت تبیین آموزهها و گزارههای دینی بر نمیتابد (مگ گراس، 1384: 40)، به گونهای که چنین رویکردی را احمقانه تلقی میکند و کسانی را که از منظر و دریچة عقل، به دین بنگرند، بدعتگذار میداند و ارسطو را که راه بهرهبرداری از عقل و نیروی خرد و به کارگیری از برهان و استدلال عقلانی را برای انسانها هموار ساخته، سزاوار لعن و نفرین معرفی میکند: این بدعتها، تعلیمات بشری و شیطانی هستند و به وسیلة حکمت دنیوی که خداوند آن را حماقت نامید، برای گوشهایی که میخارد پدید آمده است.
بدینسان است که میبینیم متکلمینی چون کلمنت اسکندرانی، در پرتو بهرهگیری از همین هماهنگی و همسویی برخی آموزههای موجود در مکتب افلاطون و کتاب مقدس، اندیشة، کلامی و الهیاتی خویش را بر این تفکر فلسفی و عقلانی بنیان نهاد و بر امکان دفاع عقلانی از دین تأکید نمود و بهرهگیری از عقل را در کنار کتاب مقدس به عنوان یکی از منابع معرفتی در ساحت الهیات معرفی کرد (توماس میشل،1387: 117؛ باغبانی و رسولزاده، 1384: 188)."