چکیده:
سخن گفتن در باره ی رویکردهای دینی کسروی به علت نقدهای تندش به ادیان موجود، چندان آسان نیست. او نه یک نواندیش دینی بود، که از اصلاحات دینی دفاع کند و نه یک بنیادگرای دینی بود، که از بازگشت به اصل دین سخن بگوید؛ بلکه او منتقد دین ها بود که سپس ادعای پیامبری کرد. بنابراین، مساله این است که چرا و چگونه کسروی از نقد دین ها به داعیه داری یک دین جدید پرداخت؟ این مقاله، با سیری در گفتمان دینی کسروی، به این نتیجه می رسد که وی دین را به مثابه ی چراغ هدایت آدمی برای همه ی جوامع در همه ی دوران ها ضروری می شمرد؛ اما دین مورد نظر او به سلاح منطق، خرد و علم عصر نیاز داشت تا توانائی تفهیم و تبیین آموزه هایش را داشته باشد و همگام با دگرگونی های تاریخی متحول گردد. او ادعا می کرد ادیان موجود فاقد چنین خصیصه ای هستند؛ لذا کوشید تا دینی جدید منطبق با نیازهای عصر پدید آورد و آن را جانشین دین های موجود نماید. «پاکدینی» همان دین ساختگی کسروی است که او را در قامت یک پیامبر خودساخته آشکار نمود.
To talk about Kasravi’s religious approach is not easy، because of his diatribes against existing religions. He was neither a religious intellectual who support religious reforms nor a religious fundamentalist who talk about the return to the faith; but he was a critic of religions who claimed prophethood. So the problem is: why and how Kasravi passed the way from criticism of religions to offering a new religion? This paper by surveying in the religious discourse of Kasravi، concludes that he has considered religion a necessity as a beacon for people in all societies and all periods. But his desired religious needed the logic، reason and new science to be capable for understanding and explaining its teachings and to change consistent with historical transformations. He was claiming that existing religions have no such qualities; Thus he tried to create a new religion comply with the requirements of the era and replace it with the existing religions. ‘Pakdini’ (Pure Religious) was the name of Kasravi’s fabricated religion which introduces him as a self-appointed prophet.
خلاصه ماشینی:
اسلام بلکه بنیاد همه ادیان است و از قرآن به دست آمده اسـت ، ١ امـا تنهـا بـاور بـه ایـن اندیشه ها کافی نیست و باید به کارهای مهم تری اقدام کرد: ١- باید با نواندیشان سخن گفت تا معنای دین و اهمیت آن را در یابند.
کسروی به این نمی اندیشید که اگر طرح دیانت تا این اندازه آسان باشد، همواره باید شاهد ظهور پیامبران دروغین باشیم و صحنه ی زندگی بشر بـه کـشاکش مستمر مدعیان دین های تازه تبدیل شود بدون آن که راه درستی برای سنجش آمـوزه هـای آنان وجود داشته باشد!
»٢ این موارد، اعتراف های آشکار کسروی به ایجاد یک دیـن جدیـد و دعـوت از جهانیان برای پیوستن به آن است ، اما آیا اقدام او در طرح اندیشه پاکدینی به منزلـه ایجـاد یک بیراهه جدید نبود؟ آیا پاکدینی در کنار چهارده دین موجود یک دین پانزدهم نبود؟ آیا در ایران و جهان آن گونه که او می پنداشت ، خردمند وجود نداشت تا بـه دیـن او درآینـد؟ واقعیت این است که کسروی در دفاع از ضرورت پاکدینی ، دلایلی اقامه می کنـد کـه آن را در باره ی دین آورانی چون باب و بهاءالله نمی پذیرد.
٤. وحی یا فرهش کسروی یکی از نادانی های هواداران ادیان گذشته را دیدار پیامبران با خدا و باور بـه ایـن نکته می داند که فرشته ای از آسمان بر پیامبران نازل شود و واسطه ی میان خـدا و پیـامبران شود؛ زیرا این پندارها، انبوهی از دانشمندان را نسبت به وحی بدگمان نموده و باعث شـده است آن را از ریشه ، دروغ بپندارند.