چکیده:
ارتباطات و تبلیغات سیاسی که بستر مفهومی این مقاله را تشکیل می دهد بـه معنـای تبـادل اطلاعات و گزارههای سیاسی اجتماعی میان کنشگران سیاسی است ؛ بعدی از اجتماع که بـه واسـطة بسط روابط و استفاده کنشگران سیاسی از ابزارهـا و فرآینـدهای ارسـال پیـامهـای سیاسـی محـق می شود. مجموع الگوها، ابزارها و فرآیندهای این حوزه را می توان «ارتباطات سیاسی » خواند کـه در نظریات مدرن، اصلی ترین هدف آن اقناع افکار عمومی می باشد. از بسترهای عینی و زیسته شناخت ارتباطات سیاسی در جامعه ایران؛ مطالعه دوره پهلوی دوم می باشد. قهرا این بررسی مستلزم شناخت تحولات، بافت و لایه های اجتماعی ایران و نیز خواستگاه، سیاست ها و اهداف ارتباطی شاه و دربار خواهد بود. کاهش و فقدان مشروعیت شاه به خصوص در دوره استقرار مجدد (دهه ی ٣٠) او را بر آن می داشت تا بدون توجه به الگوهای ناظر بر هر یـک از فرآینـدهای ارتباطـات سیاسـی بـه طـور مستقیم و انبوه آنها را در خدمت تعظیم و تمجید نظام شاهنشاهی قرار دهـد. ایـن حجـم تبلیغـات سیاسی (پروپاگاندا) در صدد بود تا به طور توامان شاه را به عنوان رهبر سنتی و نیز رهبر کاریزماتیک مطرح سازد. مآلا این رفتار، تناقضات اجتماعی این دوره را مضاعف ساخت . این در حالی بـود کـه شبکه سنتی و بومی روابط سیاسی با محوریت مردم و علمای دین در حال احیا و تقویت بود و این منجر به اعراض و بی تفاوتی جامعه نسبت به پروپاگاندای درباره پهلـوی مـی گـشت . مقالـه حاضـر ضمن مطالعه مولفه های حاکم بر روابط دولت و ملت در دوره پهلوی دوم، عناصر پروپاگاندای شاه و میزان توفیق آنها در اقناع جامعه و ارتقای مشروعیت شاه را بررسی می کند.
خلاصه ماشینی:
روابطي که نمي توان آنها را يک دست و تابع سياست گذاري منسجمي دانست چرا که بعضا در خدمت تقويـت اقتـدار کاريزماتيـک شـاه بـر مـي آمـد (ماننـد جشن هاي ٢٥٠٠ ساله )، گاهي به اقتدار سنتي شاه در جامعه ايران توجه نشان مـي دهـد (مانند تظاهر ديني ) و گاهي تظاهر بـه بهرمنـدي از اقتـدار عقلانـي ـ قـانوني مـي کنـد (انقلاب سفيد).
برخـورد تحقيرآميـز سران دول پيروز در جنگ دوم در قبال ايران و شـاه ، در کنفـرانس تهـران ، اصـلي تـرين عامل حاکميت گفتمان استعماري و سرسپرده بر روابط سياسـي جامعـه ايـران در دوره پهلوي دوم بود که هر چند در سال هاي نخست حکومت واقع شد اما همواره بر تـارک فرهنگ سياسي اين دوره ، باقي ماند.
فرجام ناکام جنبش ملي شدن نفت در سال هاي ابتـدايي دهـه ٣٠ يکـي ديگـر از برش هاي تاريخ پهلوي دوم است که نشان مي دهد شبکه روابط سياسي سنتي و مـذهب مدار در جامعه سرآمد ديگر گفتمان هاي رقيب است و تنها رابطه معنوي مردم و عالمان است که مي تواند در رقابت با رابطه ساختگي جامعه ـ خصوصا اقشار مرفه ، بورژواهاي جديد و ملاکان ٨ ـ با شاه ، آن را تهديد کند.
چالش دروني رژيم محمدرضا شاه ، گرايش هاي دين مدارانه و تظاهر به آن است که از طريق سياست ديني اعمال مي شد تا مشروعيت داخلي تداوم يابد، چالش بيرونـي رژيم ، القاي تداوم روند توسعه و نوسازي در ايران به جهانيان بـود کـه بـه دليـل عـدم وجود پيش نيازهاي سياسي و اجتماعي در تعارض کامل با بنيادها و نهادهاي سنتي قرار مي گرفت .
محسنيان راد در ذيل تحولات ارتباطي دوره پهلوي دوم مي گويد: تجربه و برداشت من از روابط عمومي آخرين سال هاي حکومت شاه اين بود: يک .