چکیده:
«انسان اقتصادی» یکی از فروض اساسی اقتصاد متعارف است. این فرض پایه ای از لحاظ تاریخی توسط اقتصاددانان کلاسیک معرفی و به وسیله اقتصاددانان نئوکلاسیک به عنوان یک ایده منسجم گسترش یافت. این مقاله به روش تحلیلی روند تحول اندیشه انسان اقتصادی در اقتصاد متعارف را نقد و بررسی می کند. یافته های مقاله نشان می دهد اندیشه «انسان اقتصادی» ابتدا در چارچوب انسان منفعت طلب توسط آدام اسمیت معرفی شد. در ادامه، جان استوارت میل با الهام از فلسفه «لذت گروی» بنتام آن را در قالب انسان لذت گرا وارد ادبیات اقتصادی کرد. اقتصاددانان نئوکلاسیک نیز با کمّی سازی این فرض مبنایی، مفهوم «انسان محاسبه گر» را معرفی کردند. مفهوم «انسان اقتصادی» معرفی شده دارای برخی تناقض های درونی بوده و پیامدهای نامطلوبی بر جای گذاشته است.
خلاصه ماشینی:
"اینجا بود که اسمیت نفع شخصی را به عنوان مهم ترین عنصر فطری انسان اقتصادی موردنظر قرار داد و با استفاده از آن، تحلیل خود را این گونه آغاز کرد: «نفع شخصی» ـ یا به تعبیر اسمیت، کوشش طبیعی هر کس برای بهتر کردن وضع و حال خود (ژید و ریست، 1370، ج 1، ص 131) ـ انسان را بر آن می دارد که برای تأمین مایحتاج خود، با دیگران وارد مبادله شود.
نقد «انسان اقتصادی لذت گرا» هرچند برخی از اشکالاتی که به نظریات اسمیت مطرح شد به این دیدگاه وارد نیست، ولی اولین اشکالی که به نظریه اسمیت وارد شده در اینجا نیز جاری و ساری است: آیا نظریه بنتام ـ و به تبع او، جان استوارت میل ـ ناشی از انسان شناسی تجربی او بود، یا انسان شناسی فلسفی؟ آنچه مسلم است اینکه بنتام با توصیفی که برونوفسکی از شخصیت وی به عمل می آورده، نمی توانسته است یک انسان شناس تجربی باشد.
این تصویر از حیث انگیزشی خودگراست و جز خود به هیچ فرد یا جامعه ای فکر نمی کند، هرچند جان استوارت میل کوشید تا با گسترده کردن دایره لذت و فایده و گنجاندن فایده اجتماعی در آن، اشکالاتی را که از حیث اخلاقی و اجتماعی بر اسمیت وارد بود، از نظریه خود بزداید، ولی با کاربردی شدن این نظریه توسط جونز و دیگران، انسان محاسبه گر انسانی خودگرا شد که صرفا عقلانیت ابزاری را در راه رسیدن به اهداف خود به کار می برد."