چکیده:
مسأله اصلی این نوشتار، چیستی علوم اجتماعی است که خود ذاتاً پرسشی فلسفی است و مبانی و پیشفرضهای این علوم را پس از مدت زمان نسبتاً زیادی که از استقرار آنها در جامعه بشری سپری شده است، مورد بررسی قرار میدهد. برای این منظور سعی گردید با استفاده از روش توصیف و تحلیل، به مهمترین مشخصههای این علوم، زمینهها و شرایط پیدایش آنها اشاره و ضمن بیان و نقد منابع کسب معرفت در این علوم، به مبانی معرفتی و آسیبهای مترتب بر بهکارگیری آنها در جامعه اسلامی پرداخته شود. در پایان، بهسبب دغدغه دیندارانه نسبت به نحوه جریان این علوم در جامعه اسلامی، همنوا با تلاشهایی که در زمینه اسلامیسازی علوم انسانی در کشور بهوجود آمده است، به مخاطرات این علوم اشاره و راهکارهای برون رفت از بنبستهای آن بر اساس مبانی اندیشه اسلامی یادآوری خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
برای شناخت ماهیت علوم اجتماعی، لازم است معرفی جامعی از علوم اجتماعی و رشتههای ذیل آن حاصل گردد و نسبت به ارائه دستهبندیهای کلی از آراء و اندیشههای مربوط به آنها اقدام و نقش اندیشمندان و نظریهپردازان در ایجاد این اندیشهها و نیز روشهای معتبر دستیابی به اطلاعات مشخص شود تا امکان تحلیل و بررسی آنها میسر گردد.
اما در علوم اجتماعی به نقش انسان بهگونه دیگر نیز نگریسته میشود؛ آیا هر یک از افراد انسانی بهصورت مستقل در سرنوشت جامعه خود و تغییر و تحولات آن دخالت دارند philosophical anthropology یا اینکه بهصورت مجموعی، تأثیرگذارند و به نقش تکتک اعضا توجه نمیشود؟ به سخن دیگر، آیا افراد انسانی، دارای هویت و شخصیت مستقل هستند و هر یک بهصورت جداگانه و بهعنوان عضوی از جامعه در ایجاد وقایع و پدیدههای اجتماعی دارای نقش و تأثیر هستند یا اینکه به عکس، افراد بهتنهایی دارای شخصیت مستقل نیستند بلکه شخصیت آنها ذیل تشکیلاتی وسیعتر به نام «جامعه» شکل میگیرد و این جامعه است که به سبب برخورداری از ساختار معین، به افراد هویت میبخشد و افراد بدون جامعه از هیچگونه واقعیتی برخوردار نیستند و آنچه در عرصه بیرونی اتفاق میافتد، حاصل و برونداد جامعه است که بر افراد تحمیل میشود و افراد چه بخواهند و چه نخواهند باید با آن همرنگی داشته و آن را پذیرا باشند و مقاومت در برابر آن، واکنش جامعه را به همراه خواهد داشت (ریتزر، 1377: 130، 137 و 153).