چکیده:
ساختار درونی علوم اجتماعی، زمینهها و لوازم اجتماعی که در آن امکان بروز یافتند، از مسائلی است که در دهههای اخیر توجه بسیاری را متوجه خود کرده است. در این میان، برخی با توجه به تفاوتها و مشابهتهایی که علوم اجتماعی در سیر تحول خود در داخل و در قیاس با سایر جوامع داشته، به نحوی طرح مسئله کردند که جریان اصلی را متوجه ملزومات شکلگیری و رشد جامعهشناسی در ایران کنند. دو الگویی که در مقاله حاضر مورد توجه قرار گرفته؛ یکی، رویکرد قایل به امتناع نظریه جامعهشناختی است که در برخی محافل علمی مورد توجه قرار گرفته و دیگری، الگوی علوم اجتماعی اسلامی است. به نظر میرسد، این دو الگو نیازمند بحث و بررسی است، اما تا بهحال مواجهه با آنها عمدتا رد یا انکار بوده است. هرگونه بسط یا گشایش تئوریک در حوزه جامعهشناسی نیازمند دقتبخشیدن به دعوی امتناع نظریه جامعهشناسی یا علوم اجتماعی اسلامی است. در این تحقیق با استفاده از تکنیک مصاحبه نیمهساختیافته و روش اسنادی، ابتدا اصول این نظریه و همچنین دلایل و مستندات ارائهشده برای آن بررسی شده و وضعیت امتناع نظریه جامعهشناسی در مقایسه با علوم اجتماعی اسلامی با توجه به انگیزهها و دلایل مدافعان و منتقدان واکاوی شده است. نتایج حاکی از آن است که صحبت از وضعیت امتناع بهمثابه آسیب علوم اجتماعی در ایران، بهمعنای حکم قطعی و صادرشده مرگ علوم اجتماعی و یا از بینرفتن هرگونه امکان اندیشه جامعهشناختی نیست، بلکه بهمعنای مشخصی بهکاربرده شده است. همچنین بررسی مباحث مربوط به علوم اجتماعی اسلامی نشان میدهد، علاوه بر عدم ارائه جزئیات لازم، ملزومات و اقتضائات علم مورد توجه قرار نگرفته است.
The internal structure of the social sciences, the social contexts and implications that allowed to emerge in it, are issues that have attracted attention of the many in recent decades. In the meantime, in view of the differences and similarities that the social sciences have in their evolution in Iran and in relation to other societies, some scholars have raised the issue in such a way as to make the mainstream aware of the necessities of the formation and development of sociology in Iran. the essential requirements for the formation and growth of sociology in Iran. The two patterns that have been considered in this paper are the one approach believing in impossibility of Islamic sociological theory that is considered in some scientific circles and the other is the Islamic social sciences pattern. It seems that these two patterns require more study, but so far they have been largely rejected or denied. Any theoretical development in the field of sociology requires the clarification of the claim of impossibility of Islamic sociology or social sciences theory. In this research, using the semi-structured interview technique and documentary method, the principles of this theory, as well as the reasons and documentation presented for it, are examined and the state of the impossibility of Islamic sociological theory, in comparison with the Islamic social sciences and in accordance with the motives and reasons of advocates and critics, has been explored. The results indicate that talking about the status of impossibility as a harm to the social sciences in Iran, does not mean the definitive death sentence for the social sciences or the elimination of any possibility of sociological thought, but it has been used in a certain sense. Also, the study of Islamic social sciences shows that in addition to not providing the necessary details, the requirements and the implications of the science have not been yet considered.
خلاصه ماشینی:
بر اساس آنچه ذکر شد، هرگونه مواجهه با وضعیت اجتماعی در شرایط معاصر ایران که دارای پیچیدگیهای خاص خود نیز هست، لاجرم سرشار از رویکردهای نظری است که میتواند بهنحو آگاهانهای مورد بازاندیشی و اصلاح قرار گیرد یا ناآگاهانه طردشده و امکان اصلاح آن از دست برود.
اینکه واپسین فرآوردههای کلیات جامعهشناسی در ایران، تفاوت چندانی با نخستین آنها ندارد، به این علت است که موانعی اساسی همچون امتناع ورود در بحث مبانی جدید، نقد مبانی فلسفۀ قدیم و عدم امکان ایجاد گسست معرفتی با آن، راه را بر امکان رویکردی بنیادین بسته است و این وضعیت از زمانی که ابنخلدون نخستین و واپسین کوشش اساسی را برای خروج از این شرایط امتناع انجام داد، اما راه به جایی نبرد، تغییری نکرده است؛ زیرا کوشش ابنخلدون نیز در بیتوجهی به مبانی صورت گرفت و از این حیث، بهطور اصولی نمیتوانست راه برونرفتی پیدا کند (همان: 205 و206).
بدینسان، برخلاف روششناسی و معرفتشناسی ناشی از فلسفه واقعگرای قدیم که بهطور عمده به توصیف امر واقع ناظر است، روش و معرفتشناسی علوم اجتماعی جدید بر شالوده منسجم پیچیدهترین نسبتهای معنادار میان پدیدارها استوار است و به همین دلیل، قابلمشاهده در واقعیت اجتماعی نیست، اما در خدمت توضیح آن قرار دارد (طباطبایی، ۱۳۹۱: 245).
رویکرد دوم: علوم اجتماعی اسلامی در این قسمت دعاوی اصلی مربوط به علوم اجتماعی اسلامی که در باب اتخاذ رویکردی مشخص برای امکان نظریه جامعهشناختی در ایران و چگونگی نحوه دستیافتن به آن مطرح شده است، آورده خواهد شد و زوایای آن مورد بررسی انتقادی قرار خواهد گرفت.