چکیده:
تحلیل ادله و مبانی هر مکتب حقوقی یا فقهی، ضمن تبیین نقاط قوت و ضعف، فرصت تعالی بخشی و استمرار آموزههای آن مکتب را رقم میزند. مکاتب فقهی و نظامهای سیاسی برخواسته از آن ها از این قاعده کلی مستثنی نیست. در این بین، مکتب فقهی قم که سنگ بنای تحقق نظام سیاسی ولایت فقیه را شکل میدهد، به طور ویژه میتواند مد نظر باشد. سوال مطرح در این مقاله تبیین اصل اولیه در حوزه ولایت سیاسی در پرتو مبانی و ادله میباشد. اصل به معنای ضابطهای است که عقلا در راستای شکلدهی به معاشرت اجتماعی ملحوظ میدارند. با رجوع به آموزههای فقهی مکتب قم به دست میآید که هرچند برآیند منابع و مبانی عدم ولایت افراد بشر بر یکدیگر است، لیکن اصل اولیه در مناسبات حاکمیتی ولایت سیاسی است که با ادله خاصی همانند بهرهمندی از صفت عصمت یا عدالت در پرتو عصمت همانند آنچه در نظریه ولایت فقیه مطرح میباشد، از قاعده کلی مستثنی گردیده است. مکتب فقهی قم با توجه به این وضعیت توانسته است در برابر افکار انحرافی و التقاطی در جهان اسلام، مسیر مکتب ناب علوی را دنبال کند.
The analysis of the arguments and principles of each jurisprudential or juridical school of thought, while explaining the strong and weak points of that school of thought, may bring about the development and continuation of the doctrines of that school of thought. Jurisprudential schools of thought and the political systems which are originated in them are not exceptions to the rule. In the meantime, the jurisprudential school of thought of Qum which lays the cornerstone of the political system based on the institution of the guardianship of the Muslim jurist, is of particular importance. This article seeks to explain the question of the primary principle in the field of political authority (guardianship) in the light of arguments and principles. By principle in this context we mean a criterion which the wise men rely on in shaping social association. By reference to the jurisprudential doctrines of the school of thought of Qum, it follows that although the result of the studies on the sources and principles is that human beings have no guardianship and authority over their fellow human beings. However, the primary principle in governmental relations is political guardianship which has been exception to the general rule due to certain reasons such as having the attribute of infallibility or justice in the light of infallibility as the one which finds its expression in the theory of the guardianship of the Muslim jurist. Taking the present condition into account, the jurisprudential schools of thought of Qum have succeeded to follow the course of the pure Alawid school of thought.
خلاصه ماشینی:
با رجوع به آموزههای فقهی مكتب قم بهدست میآید كه هرچند برآیند منابع و مبانی عدم ولایت افراد بشر بر یکدیگر است، لیکن اصل اولیه در مناسبات حاکمیتی ولایت سیاسی است كه با ادله خاصی همانند بهرهمندی از صفت عصمت یا عدالت در پرتو عصمت همانند آنچه در نظریه ولایت فقیه مطرح میباشد، از قاعده کلی مستثنی گردیده است.
سؤال آن است که آیا میتوان از قاعدهای به نام قاعده عدم ولایت در مناسبات درونحاکمیتی و برونحاکمیتی سخن گفت تا با تکیه بر آن و سایر قواعد و منابع فقهی به یک اصل در این زمینه دست یافت؟ اقوال فقها بیانگر وجود اختلاف نظر است.
روشن است که پذیرش ارتکاز و سیره عقلا در راستای تأسیس اصل اولیه عدم ولایت، بدین معنا نخواهد بود که ارتکاز و سیره عقلا در خصوص ضرورت وجود حکومت و اعمال ولایت در مناسبات حاکمیتی مردود است.
از میان فقهای مکتب قم، امام خمینی1 پس از اینکه اذعان میدارد اشکالی بر اصل عدم ولایت وارد نیست، در مقام تنقیح مناط این اصل، به توحید اشاره میکند و بیان میدارد که ولایت خداوند بر اساس استحقاق ذاتی سلطان بر همه مخلوقات است و تنها حکم و تصرف خداوند نافذ است و نفوذ تصرفات سایرین وابسته به جعل الهی است (امام خمینی، بیتا، ج2، ص100).
مرتضوی لنگرودی نیز به ذکر مبنای آزادی در خصوص این اصل پرداخته و معتقد است مردم، حر و مسلط بر خویش خلق شدهاند و تفاوتهای آنان سبب ولایت یکی بر دیگری نیست، لذا اصل بر عدم تسلط بر غیر است (مرتضوی لنگرودی، 1412ق، ج2، ص249).