چکیده:
امروزه مدیران در دنیایی سرشار از پیچیدگیفعالیت میکنند و بواسطه تغییرات سریع آن در معرض شکست قرار دارند. بنابراین، چالش رویاروی آنها توانایی بکارگیری تمامی استعدادهای جسمی و ذهنی برای درک کلیهابعاد هر رویدادو اقدام صحیح در راستای آن است. «ذن[1]»، بهعنوان روش منحصربه فرد آموزش جسم و ذهن که بر پایه بیداری و اشراق بنا شده با استفاده از تکنیکهای خاص، امکان درک واقعیت به صورت خالص و بیواسطه و سپس اقدام بر پایه دیدگاهی عمل گرایانه را فراهم میآورد. بنابراین، بهرهگیری از ذن در حوزه مدیریت، کلید اثربخشی مدیریتی محسوب میشود. بهطوریکه بدون برخورداری از ذن، شایستگیهای عمومی و تخصصی مدیر نه تنها برای سازمان، بلکه برای خود او نیز ارزشمند نخواهد بود. ازاینرو، در مقاله حاضر تلاش شده با ارائه مبانی فلسفه ذن بهعنوان نماد فرهنگ شرق، کاربرد آن در مدیریت بررسی شود و از طریق مقایسه مدیریت سنتی منتسب به غرب با مدیریت ژاپنی برخاسته از شرق، درک مفاهیم رمزآلود آن تسهیل و سهم عمده آن در اثربخشی بیشتر عملکرد مدیران ژاپنی به نمایش گذاشته شودتا مدیران بتوانند در صورت همراستایی ارزشهای فرهنگی خود با ارزشهای زیربنایی ذن، از مزایای آن بهرهمند شوند.
خلاصه ماشینی:
ازاين رو، در مقاله حاضر تلاش شده با ارائه مباني فلسفه ذن به عنوان نماد فرهنگ شرق، کاربرد آن در مديريت بررسي شود و از طريق مقايسه مديريت سنتي منتسب به غرب با مديريت ژاپني برخاسته از شرق، درک مفاهيم رمزآلود آن تسهيل و سهم عمده آن در اثربخشي بيشتر عملکرد مديران ژاپني به نمايش گذاشته شودتا مديران بتوانند در صورت هم راستايي ارزشهاي فرهنگي خود با ارزشهاي زيربنايي ذن، از مزاياي آن بهرهمند شوند.
از اين رو، با کسب مهارتهاي ذن، فرد قادر است موانع تحميل شده بر خود، از جمله عقلانيت ، منطق و محمل هاي ارتباطي را کنار بزند و از طريق کنکاش در درون خود، خويشتن خويش را به کمال رساند و به خودشکوفايي يا به تعبير مازلو" رشد ذاتي آنچه از قبل در فرد وجود داشته است " دست پيدا کند (سيدجوادين ، ١٣٨٨).
بنابراين ، ازآنجاکه براي بسياري از غربيها، واژه ذن بر جنبه هاي معماگونه فرهنگ شرق دلالت دارد، با رمزگشايي از اين معماها و مقايسه واژههاي مورد استفاده در زبان 1-Richard Tanner Pascale مديران ژاپني و غربي ميتوان از آنها جهت مديريت بهتر و مؤثرتر سازمانها استفاده کرد.
تصميم هاي از پايين به بالا ميان مديران ژاپني و امريکايي، تفاوت قابل ملاحظه اي در فرايند تصميم گيري وجود ندارد؛ زيرا همانطور که اشاره شد هردويآنها از سبک تصميم گيري مشارکتي استفاده ميکنند و حتي ميزان مشارکت افراد در اين فرايند نيز يکسان است ، اما کيفيت اجراي تصميم ها در شرکت هاي ژاپني و امريکايي با يکديگر متفاوت هستند.