چکیده:
در حال حاضر بسیاری از کشورها از جمله ایران در وضعیت تنش آبی بسیار بالا قرار دارند. بر اساس آمار موجود، بخش کشاورزی مسؤول مصرف بیش از 90 درصد از آبهای مصرفی در ایران می باشد. تا به امروز تقاضای در حال افزایش آب در بخش کشاورزی با استخراج از منابع آبهای زیر زمینی تامین شده است. ناگفته پیداست که این روند نمی تواند برای مدتی طولانی پایدار بماند. هدف اصلی این مطالعه یافتن ریشه اصلی این مشکل بوده و به ارزیابی راه حل های پیشنهادی برای مقابله با این مساله می پردازد. مدل ارائه شده این مقاله بر اساس نظریه "تراژدی منابع مشترک" است و در آن توضیح داده می شود که چگونه تلاش کشاورزان برای حداکثر کردن منافع خود تبدیل به تهدیدی جدی برای پایداری منابع آب های زیر زمینی شده است. در ادامه، از مدل برای ارزیابی استراتژیهای مختلف جهت مدیریت آبهای زیر زمینی استفاده خواهد شد. در پایان نتایج ذیل به دست آمده اند: (1) بازدهی آبیاری یک نقطه اهرمی است و با افزایش بازدهی از 40 درصد به 45 درصد می توان به طور قابل توجهی این مشکل را درمان نمود، لذا دولت می بایست تمرکز خود را بر روی بهبود بازدهی آبیاری بگذارد، البته به طور همزمان می بایست برای کنترل اثر ارتجاعی از افزایش زمینهای زیر کشت و افزایش زمینهای زیرکشت محصولات با مصرف آب بالا جلوگیری شود (2) هیچ راه حلی به تنهایی برای حل این معضل وجود ندارد و می بایست اقدامات متنوعی به صورت همزمان انجام گیرد.
Based on the statistics, the agriculture sector is responsible for consuming more than 90 percent of water in Iran. To date, the growing demand for water in the agriculture sector has largely been met by mining fossil groundwater resources. Indeed, about 90 percent of groundwater use belongs to the agriculture sector. This unsustainable trend cannot continue for a long time since groundwater resources are limited. So, decision-makers need doing some urgent, effective actions to handle this problem. The main objective of this study is understanding the underlying cause of the problem and evaluating suggested policies to address the crisis. The model is based on “tragedy of the commons” theory and tries to explain how farms attempts to maximize their profits turns to a serious threat for sustainability of groundwater resources. In the following, the model has been used to evaluate various strategies for avoiding the depletion of groundwater resources. For this purpose, “gap analysis” has been used. In gap analysis, the future under the present strategy is forecasted. Then, objectives or desired future is identified and the gap between the objectives and the future conditions under the current strategy is determined. Finally, new strategies which will help to close the gap will be designed. In the end, it is concluded that; (1) irrigation efficiency is the leverage point of the system and by increasing it from 40% to 45% we can significantly remedy the problem (2) no single solution can solve the crisis and several policies should be adopted simultaneously
خلاصه ماشینی:
در پايان نتايج ذيل به دست آمده اند: ١) بازدهي آبياري يک نقطه اهرمي است و با افزايش بازدهي از ٤٠ درصد به ٤٥ درصد ميتوان به طور قابل توجهي اين مشکل را درمان نمود، لذا دولت ميبايست تمرکز خود را بر روي بهبود بازدهي آبياري بگذارد، البته به طور همزمان ميبايست براي کنترل اثر ارتجاعي از افزايش زمين هاي زير کشت و افزايش زمين - هاي زيرکشت محصولات با مصرف آب بالا جلوگيري شود، ٢) هيچ راه حلي به تنهايي براي حل اين معضل وجود ندارد و ميبايست اقدامات متنوعي به صورت همزمان انجام گيرد .
ويژگي مهم ديگر مصرف آب در بخش کشاورزي اين است که دولت ايران براي حمايت کشاورزان و کاهش قيمت تمام شده محصولات ، انرژي و آب را با سوبسيد بالا و قيمت ناچيز در اختيار کشاورزان قرار ميدهد، که اين مسأله باعث شده است که انگيزه کافي براي افزايش بهره وري و بازدهي وجود نداشته باشد.
قيمت گذاري آب و برق به دو شيوه و بر اساس دو حلقه (R٢) و (B١) بر رفتار کشاورزان و ميزان مصرف آب آن ها ميتواند اثر بگذارد: حلقه B١: برداشت بيشتر آب به معناي افزايش هزينه آب و برق مصرفي و کاهش سوددهي (نسبت سود به هزينه ) است که اندازه مطلوب زمين زير کشت و سهم مطلوب محصولات با مصرف آبي بالا را کاهش که منجر به ميزان مطلوب آب در دسترس ، تعداد مطلوب چاه هاي آب و نهايتا تعداد چاه هاي واقعي و برداشت آب ميگردد.