چکیده:
هدف پژوهش حاضر آزمون این تصور غالب در جامعهشناسی بوده است که شهر و روستا بهمثابه قلمروهای محیطی مدرنیسم و سنتگرایی تأثیرات متفاوتی بر دینداری اعضایشان میگذارند. براساس مباحث مربوط به ویژگیها و تمایزهای جامعهشناختی شهر و روستا و با طرح استدلالهای اقامهشده در نظریههای عرفی شدن در جامعهشناسی دین، دو فرضیه استنتاج شد مبنی بر آنکه اولاً، میانگین دینداری در روستا بیش از شهر و ثانیاً، واریانس دینداری در روستا کمتر از شهر است. این فرضیات در قالب یک پژوهش پیمایشی در میان 200 خانوار روستایی و 200 خانوار شهری در استان اردبیل مورد آزمون تجربی قرار گرفت. یافتههای تحقیق نشان داد که تمایز چندانی میان دینداری شهرنشینان با دینداری روستانشینان وجود ندارد و فقط در ابعاد مناسکی، دینداران شهرنشینان، بیشتر از روستائیان است. در مجموع، شواهد محکمی برای تأیید فرضیات تحقیق بهدست نیامد.
The objective of this research is to study the dominant perception in sociology that city and village as environmental domains of modernism and traditionalism leave different impacts on religiosity of their inhabitants. On the basis of the issues related to sociological characteristics and distinctions of city and village, and relying on argumentations about secularization in sociology of religion, two hypotheses have been formulated: First, the average religiosity in village is higher than that in the city; and second, the religiosity variance in village is less than that in city. The hypotheses were empirically tested through a survey conducted among 200 rural and 200 urban families in Ardabil Province of Iran. The findings of the research showed that there are no significant differences between religiosity of urban and rural dwellers, but with regard to ritualistic dimensions, religiosity of urbanites is more than that of the rural dwellers. Overall, the findings did not substantiate the hypotheses.
خلاصه ماشینی:
سايت رياست جمهوري ، معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي ، مرکز آمار ايران ، سال ١٣٩٠ پيشينه نظري مارکس معتقد است که براساس تقسيم کار اجتماعي ، جدايي شهر از روستا و تضاد ميان منافع آنها نمايان مي شــود (زاهدي ، ١٣٨٠ و فکوهي ، ١٣٨٩: ١٧٠) و نيروي دين زداي واقعي جامعه جديد، ســرمايه داري و بورژوازي اســت که «آسماني ترين شور و جذبه هاي اشتياق ديني را در آب هاي يخ زده حسابگري خودمدارانه غرق کرده است .
(کينکلاک ، ١٣٩٣: ١٠١ و کسلر، ١٣٩٤: ١٣٥) به عبارت ديگر براي دورکيم محيط شهري و فرايندهاي شهرنشيني در قالب مفهوم تغيير اجتماعي متبلور مي شود و شــدت گرفتن فرايند تغييرات اجتماعي و عدم توانايي افراد در انطباق با تغييرات ، منجر به خروج از دايره وجدان جمعي و از دســت دادن پيوندها و همبســتگي هاي خانوادگي ، مذهبي ، بومي و محلي مي شــود و دين محکوم به اين اســت که سهم هر چه کمتري در زندگي جديد داشته باشد و مذهب در جوامع مدرن به صورت انسان گرايي سکولاريستي خود را نشان مي دهد.
يافته هاي مندرج در جدول ١ که حاصل پيمايش ملي تدين اسلامي ايرانيان (طالبان ، ١٣٩٣) است دلالت بر نتايج زير دارند: بين نوع سکونت شهري و روستايي با بعد اعتقادي دينداري رابطه معناداري (٠٠٥ وجود ندارد.
جدول ٤: آزمون اعتبار براساس مقايسه ميانگين دينداري زنان با مردان (٤٠٠=n) ابعاد دينداري جنس تعداد نمونه ميانگين انحراف استاندارد مقدار تي سطح معني داري (به تصویر صفحه رجوع شود)٠١٩ همان طور که ملاحظه مي شــود نتايج کاربرد مقياس هاي چهارگانه دينداري در اين تحقيق با متون جامعه شناسي و يافته هاي هماهنگ در کليه تحقيقات اجتماعي همخواني داشته است ، چرا که در کليه ابعاد، زنان ديندارتر از مردان بوده اند.