چکیده:
در دوره مدرنیته، روابط صنعتی بر مشاهدههای عینی رفتار کارکنان، تجزیه و تحلیلهای علمی رفتار و نسبت دادن علتهای این رفتار به عوامل خارجی همچون شیوههای درست کارکردن و میزان اثربخشی قوانین و مقررات تاکید داشت. پستمدرنیسم، اندیشه تازهای است که مفروضهای علمی مدرن در قلمرو معرفتشناسی، روششناسی، ادعای دانش و بهویژه پیشفرض آن مبنی بر وجود فقط یک حقیقت را مورد انتقاد قرار میدهد. در این مقاله، مفاهیم اصلی شامل مدرنیسم و پستمدرنیسم، اصول و شاخصههای هرکدام، مقایسه بین این دو دیدگاه و نیز تاثیر مدرنیسم و پستمدرنیسم بر سازمان، مدیریت و روابط کارکنان اشاره شد. درنهایت جمعبندی از نقاط اشتراک و تفاوت مقالاتی که در این پژوهش تحلیل شده بودند، بیان گردید.
خلاصه ماشینی:
پس با این دیدگاه، بحث و پرداختن به مقوله مدرنیسم و پستمدرنیسم در الویت قرار می گیرد بنابرین می توان مدرنیسم را پروسه نو یا جدید شدن تعریف کرد که در تقابل سنت یا روشنگری قرار می گیرد و فرایند مدرنیسم سه دهه ی پیش از امروز پایان یافت و جای آن را دوره ی پسامدرنیسم یا پساصعنتی و یا فرانوگرایی گرفته است که تمام پدیده های دوره روشنگری و مدرنیته را به انتقاد می گیرد و در بعضی حالات رد می کند (غوری، 1397) در سالیان اخیر تعبیر مدرن و پست مدرن در گفته ها و نوشته ها متداول شده است.
بر اساس تئوري نهادي، پذیرفتن هر روش علمی یا شکل نوین سازمانی ناشی از منافع سازمانی است که سازمان می کوشد با آن مشروعیت خود را به دست آورد و مورد پذیرش گروه هاي ذي نفع قرار گیرد و بر همین اساس بقا و دوام خود را تضمین کند (دي ماجیو و پوئل، 1991) بنابراین، مدیران سازمان باید مفروض هاي پستمدرنیسم را به خوبی درك کنند و از تأثیر آنها بر فرآیند مدیریت آگاه باشند.
نقوی (۱۳۸۰)، در مقاله خود تحت عنوان «سازمان و مدیریت رهبریت: از مدرنیسم تا پسامدرنیسم» تئوری های مدرن سازمان مبتنی بر سه تفکر: بوروکراسی ایده آل (مارکس وبر)، تقسیم و ساده نمودن کار (امیل دورکهایم و یافتن بهترین طریق انجام کار (تیلور) است و در حالیکه تئوری های پست مدرن بر کاهش بورکراسی، عدم تفکیک کار و یکپارچگی تاکید دارد.