خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر او میکوشد نشان دهد که بسیاری از وجوهی که در نقدهای سینمایی برای باز نمودن معنای فیلمها به کار گرفته میشوند،اعم وجوه تکنیکی مانند حرکت دوربین و اندازه نما به زیان توجه به حضور آدمهای زنده در برابر دوربین، توجه به قواعد رماننویسی مانند عمق شخصیتپردازی و تشریح دقیق انگیزههای رفتاری آدمهای فیلم در برابر جذابیتی که از طرح کلی و قصهگون آنها ناشی میشود،و توجه بیش از اندازه به تفسیر نشانهها و نمادهای فیلم به جای دقت به تأثیر فیزیکی و ملموس تصویرها و فضاها و حال و هوای غالب،منتقد را به بیراهه میبرد و نمیگذارد او فیلم را درست ببیند.
نمونه زیر درباره فیلم مرد سوم به خوبی کیفیت برجسته نگاه دورگنات را که همانا ارتباط زنده با ماده خام ملموس فیلم و همه آن چیزی است که بر پرده میبینیم،به خوبی نشان میدهد: چیزیکه این فیلم را به یک کلاسیک محبوب بدل میسازد آتمسفر(فضا سازی)آن است:ترکیبی از لوکیشنهای رئالیستی+سایههای کج+خیابانهای به شدت مورب در شب+تیلتهای هلندی(که کارول رید از ژولین دوویویه آموخته بود)+چهرههای قوی،گستاخ و پنهانکار+بازی پراحساس+ارتعاشات لغزندهء زیتر(ساز محلی) که بر اعصابمان گره میاندازد و گره از آنها باز میکند،آزاردهنده و مسحور کننده است...
همین خلاصه داستان،در دست رماننویس مختلف،ناگزیر دارای سه تم مختلف،سه مجموعه شخصیت گوناگون و سه رشته علت و معلولی گوناگون میشد؛به عبارت دیگر سه جور؛محتوا»ی متفاوت پیدا میکرد و باوجود این همین فرم «بیمحتوا»و طرح مانند خوانندگان را نسل اندر نسل به خود جلب کرده و سبب حظ آنها شده است."